خلاصة:
مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه ایرانی و صلاح عبدالصبور شاعر برجستة مصر، هریک با شیوة هنری خاص خود واقعیتهای اجتماعی را بازتاب داده و با اندوه و غربتی حزنآلود اعتراض خود را نسبت به جامعهای ابراز میدارند که مردمانش با حقایق اجتماعی بیگانه هستند و نسبت به جایگاه روشنفکران اصلاحطلب توجهی ندارند. در این جستار هدف این است که پس از بررسی مختصر زندگی و شعر هر یک از دو شاعر، با تکیهبر شرایط اجتماعی و روحیات درونی دو شاعر و بررسی دغدغههای اصلی آنان در عرصة ادبیات، "شعر زمستان" (1955م) اخوان ثالث و قصیدة "اغنیه للشتاء" (1964م) عبدالصبور مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرند و با هم مقایسه شوند و شباهتها و تفاوتهای این دو شعر ازلحاظ محتوایی، موسیقایی، واژگان و ساختار بلاغی به روش توصیفی- تحلیلی برای مخاطبان تبیین گردد. نتایج این پژوهش گویای این است که هر دو شاعر بهجهت شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعة خود، بهنوعی تنهایی، درد و اندوه، ناامیدی و شکست را تجربه میکنند و در شعر زمستانة خود به زیبایی و ظرافت با استفاده از موسیقی و ظرفیتهای زبانی، تجربة تلخ خود را از شکست به تصویرمی کشند؛ با این تفاوت که شعر زمستان اخوان، شکست را در بعد اجتماعی با دردمندی خاص و کورسویی از امید بیان میکند، درصورتیکه عبدالصبور در اغنیه للشتاء در نهایت ناامیدی شکست را در بعد فردی مطرح میکند.
ملخص الجهاز:
(97-99 :1356 درحقيقت شاعر دنيا را به زمستاني يخ بسته مانند کرده که در آن راه ها بس تاريک و لغزان ، هوا دلگير، نفس ها همچون ابر سنگين ، زمين دل مرده و سقف آسمان کوتاه و ماه و خورشيد غبارآلوده است و در اين فضاي سرد و يخي، ياران بيوفا را افراد سر در گريباني ميبيند که از شدت سرما به سختي دست خود را از زير بغلشان براي فشردن دست محبت دگران بيرون ميآورند و براي خود چاره اي نمييابد مگر اين که به پير باده فروش پناه بياورد تا بلکه بتواند بر اين سرماي جان سوز فايق آيد؛ يعني اميدي در زمين نيست ، چه بايد کرد؟ اين سؤالي است که شاعر و راوي در آخرين مصرع در ذهن و جان ما حک ميکند، گويي ميپرسد: زمستان است و تو اکنون چه خواهي کرد؟ سرت را پايين ميگيري و پاسخ سلامم را نميدهي يا جواب سلام را که واجب است خواهي داد؟ آيا بالاخره افرادي خواهند آمد که به نصيحتش گوش دهند و براي اصلاح وضع جامعه کاري کنند؟ درواقع مي توان گفت اخوان ثالث در اين شعر، اوج استبداد و خفقان و عدم آزادي بيان جامعه زمان خويش و هم چنين غربت و تنهايي خود را در ميان ياران و دوستان به تصوير کشيده است .