خلاصة:
شاهنامۀ فردوسی روایتی صادقانه از سیاست در ایران باستان و جهانبینی حاکم بر آن بهشمارمیآید. اگرچه نمیتوان شاهنامه را منحصراً متنی سیاسی دانست، روایتهای آن بازگوکنندۀ بخشهایی از زندگی سیاسی و سیاستورزی ایرانیان است، بر این اساس میتوان برخی از ویژگیهای سیاستورزی ایرانیان را در شاهنامه بازیابی کرد. هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل تعارض میان جهانبینی و عمل سیاسی و به تعبیری آشکارسازی ویژگی بنیادین ژانوسی بودن سیاست عملی حتی در حکومتهای آرمانی در شاهنامهاست. در این پژوهش مفروض اصلی این است که جهانبینی دوگانهانگار تأثیری بر عمل سیاسی ندارد. بنابراین پرسش مقاله این است که در شاهنامۀ فردوسی تعارض میان جهانبینی و عمل شاهان آرمانی و دوچهرگی سیاست چگونه مطرح شده است؟ فرضیۀ ما این است که چهرۀ ژانوسی سیاست در شاهنامه با برداشتی روانشناسانه، به شخصیت حکمران نسبت داده میشود که نوعی بلاتکلیفی در قضاوت نهایی در خصوص پایبندی حکمران آرمانی به جهانبینی بهوجود آورده است. برای آزمون این فرضیه، از روش تفسیری استفاده شده است.
Ferdowsi’s Shahnameh is the truthful narrative of politics in ancient Iran and the worldview of that time. Although the Shahnameh is not exclusively a political text, its narratives reflect parts of Iranians’ political life. Accordingly, we can retrieve some of the features of Iranian polical thouth and practice in the Shahnameh. Analysis of conflict between the political prctice and worldview, or the Janusian character,is demonstrated in the ideal rulership in the Shahnameh. The assumption in this study is that the dualist worldview does not affect political actions, so the question is how have the janusian thinking in the Shahnameh? The hypothesis is, That the ruler’s adherence to the dualist worldview is obscure, because the Janusian thinking is attributed for the ruler.
ملخص الجهاز:
هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل تعارض میان جهان بنیی و عمل سیاسی و به تعبیری آشکارسازی ویژگی بنیادین ژانوسی بودن سیاست عملی حتی در حکومت های آرمانی در شاهنامه است .
۱ مقدمه بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار ایران از گذشته های دور دارای حکومت بوده است (رجائی، ١٣٩٠: ٨٩) و برخی پژوهشگران این ویژگی را بخشی از هویت ایرانیان دانسته اند (کاوندی کاتب ، ١٣٩٢: ٢٧).
با توجه به آنچه گفته شد به نظر میرسد حکومت در شاهنامه - که براساس روایت سنت های بیان شده در قالب جهان بنیی ثنوی، شکل گرفته است - نمیتواند چهره ای ژانوسی داشته باشد.
سؤال اصلی این است که چهرة ژانوسی در حکومت های آرمانی در شاهنامه چگونه ترسیم شده است ؟ فرضیۀ مقالۀ حاضر آن است که چهرة ژانوسی سیاست در شاهنامه ، به شخصیت حکمران نسبت داده میشود و در نتیجه نوعی بلاتکلیفی در قضاوت نهایی در خصوص پایبندی حکمران آرمانی به جهان بنیی دوگانه انگار به وجود آورده است .
پس از پادرمیانی بزرگان و بازگشت رستم ، کاووس این گونه پوزش خواهی میکند: چو درشد ز در شاه برپایخاست بسی پوزش اندر گذشته به خواست (ج ١: ٢٦١) اما زمانیکه رستم از کاووس طلب نوش دارو میکند، کاووس چهرة بیدادگر سیاست را به نمایش میگذارد: بدو گفت کاووس کز انجمن اگر زنده ماند چنان پیلتن شود پشت رستم به نیروترا هلاک آورد بیگمانی مرا کجا باشد او پیش تختم به پای کجا راند او زیر فر همای (ج ١: ٢٨١) گویا راوی این روایت از خاطر برده است که در جهان بنیی دوگانه انگار، کارویژه های پهلوانی و شهریاری قابل جمع نیستند و رستم و خاندانش هرگز نمیتوانند و نمیخواهند که کارویژه های پادشاهی را به عهده بگیرند.