خلاصة:
فهم روندهای توسعه در کشورهایی که توفیق دستیابی به این مهم را داشتهاند، ارزشهای نظری و کاربردی فراوانی برای سیاست گذاران و نخبگان جوامع در حال توسعه دارد. در میان کشورهای کامیاب در تحقق توسعه، بی تردید کشور چین دارای تجربهای گرانبها و به گمان بسیاری از صاحب نظران، دارای تجربۀ اعجاب آوری در مسیر دستیابی به توسعه بوده است. اولین و مهمترین عامل موفقیت این کشور، وجود دولتی توسعهخواه است. این دولت از طریق نخبگان توسعهگرا، نظام اداری کارآمد و ناسیونالیسم ملیگرای خود، توانست سیاستهای عقلانی و مناسبی را طراحی و اجرا کند؛ سیاستهایی که با هدف توسعة کشور و صنعتیشدن طراحی شده بودند. موفقیت این کشور، حاصل تلاش دولتی توسعهخواه و نظام اداری طرفدار توسعه بود. این مقاله بر آنست تا با بررسی دولت توسعهگرای چین که اهداف توسعهای آن به طور سیاسی جهتگیری شدهاند؛ نشان دهد که کارکرد، نیرو محرکه و آهنگ استراتژی رشد و توسعة این کشور، از خلال ساختارهای دولتی قابل پیگیری است.
Understanding development trends in countries that have succeeded in achieving this important Theoretical and Applied great value for policy makers and elites in developing countries. Among the successful countries in achieving development, no doubt China has been a success on the road to development. The first and most important factor in the success of the country, there is a developmental state. The government, through the elite development-oriented, efficient bureaucracy and its nationalist nationalism, was able to design and implement appropriate policies and rational, Policies that were designed with the purpose of development and industrialization. The success of the pro-development efforts developmental state and administrative system. The aim of this paper is to examine the developmental state of China's development goals that are politically oriented Showed that the function of the driving force behind the development of this country songs and strategies pursued within state structures.
ملخص الجهاز:
اين دولت از طريق نخبگان توسعه گرا، نظام اداري کارآمد و ناسيوناليسم ملي گراي خود، توانست سياست هاي عقلاني و مناسبي را طراحي و اجرا کند؛ سياست هايي که با هدف توسعة کشور و صنعتي شدن طراحي شده بودند.
تجربة کشورهاي شرق آسيا نشان مي دهد که دولت نقش اصلي را در هدايت و هماهنگي فرآينـد صـنعتي شـدن ، تعيـين اولويت هاي سرمايه گذاري و در صورت نياز تحميل شرايط خود، کمک به انعطاف پـذيري شـرکت هـاي کوچک براي تطبيق سريع با تقاضاي بازار جهاني ، تأمين انگيـزه هـاي لازم بـراي جـذب سـرمايه هـاي خارجي از طريق ايجاد هيئت توسعة اقتصادي و همچنين پيشرفت توسعه از طريق ايجاد کارآفريني براي شرکت هاي دولتي و بين المللي داشته است .
اين پژوهش با معيار قرار دادن نخبگان توسعه گرا، بوروکراسي و نظام اداري کارآمد و ناسيوناليسم ملي گرا، نظـام سياسـي چـين را جـزء دولت هاي توسعه گرا١ دانسته که در طول چند دهه ، با اتخاذ سياست هاي توسـعة اصـلاحات اقتصـادي ، ايدئولوژي زدايي و با باز کردن بازارها بر روي سرمايه گذاران خارجي ، باعث گام برداشتن چين بـه سـمت توسعة اقتصادي شده است .
اقدامات صورت گرفته در دوران بعد از اصلاحات ، از سال ١٩٩٦، توسط نخبگان حزب کمونيست به ويژه در دوران جيانگ زمين ادامه دهندٔە سياست هاي دنگ بوده است ، رهبران چيني در اين دوران با کنترل هائي که بر سرمايه اعمال کرده بودند، توانستند از بحران بزرگ مالي در سال ١٩٩٧، کم ترين ميزان آسيب را متحمل شوند که همين امر باعث بالا رفتن پرستيژ بين المللي چين و اعتماد شرکت هاي خارجي شد.