خلاصة:
شاهنامه فردوسی یکی از گنجینههای ادب فارسی است که آن را چونان سندی که در بردارنده هویت باستانی و اصیل ایرانی باشد، دانستهاند. این اثر عموماً از زاویه ادبی و تاریخی مورد توجه واقع شده و کمتر به انعکاس مفاهیم و پدیدههای سیاسی در آن توجه شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که نگاه فردوسی در شاهنامه به پدیدههای سیاسی و جهان پیرامون خود به کدامیک از رویکردهای نظری در روابط بینالملل نزدیکتر است؟ فردوسی را باید یک واقعگرای سیاسی بخوانیم یا یک آرمانگرا؟ برای این منظور از روش تطبیقی استفاده شده و تلاش گردیده است تا با استخراج مهمترین شاخصههای دو نظریه فوق، ارزیابی از اندیشههای فردوسی حاصل شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد درحالیکه فردوسی به لحاظ مباحث فرانظری به دیدگاههای سازهانگارانه نزدیک است، اما در مباحث نظری او را باید یک واقعگرا خواند. این نکته بهویژه در تفسیرهایی که از سرشت انسان، جنگ، قدرت و امنیت به دست میدهد بیش از هر چیز نمایان است. با این توضیح که واقعگرایی او از جنس هابز و والتز نیست و بهنوعی به وجهی جدید با نام «واقعگرایی آرمانخواهانه» نزدیک میشود.
Abstract
Ferdowsi's Shahnameh is a Persian literature masterpiece. While this book has generally been studied from literary and historical perspectives, little attention has been paid to its political aspects. The main question of the present research is that what International Relations theoretical approaches Ferdowsi’s vision is closer to? Can Ferdowsi be considered a political realist or an idealist? For this purpose, we attempt to assess Ferdowsi's thoughts taking advantage of the most important features of the two Realist and Idealist theories through a comparative method. The findings of the research show that while Ferdowsi is close to constructivist theory in terms of meta-theory, in his theoretical debates he must be considered a realist. This point is especially apparent in Ferdowsi's interpretations of human nature, war, power and security. It is worth Noting that his realism is not similar to Hobbes and Waltz, and is somewhat like "Idealist Realism".
ملخص الجهاز:
سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که نگاه فردوسی در شاهنامه به پدیدههای سیاسی و جهان پیرامون خود به کدامیک از رویکردهای نظری در روابط بین الملل نزدیک تر است؟ فردوسی را باید یک واقع گرای سیاسی بخوانیم یا یک آرمانگرا؟ برای این منظور از روش تطبیقی استفاده شده و تلش گردیده است تا با استخراج مهم ترین شاخصههای دو نظریه فوق، ارزیابی از اندیشههای فردوسی حاصل شود.
A. Student of Political Silences, Yasouj University Abstract Ferdowsi's Shahnameh is a Persian literature masterpiece.
اگرچه این پدیدهها و انعکعاس آنهعا در نظریههای روابط بینالملل امری جدید و نوپاست و ممکن است با ظرف زمانه، مفعاهیم آن قعبو و بسعط پیدا کرده باشد اما میتوان آن را در عصر حیات فردوسی و برحسب تفسیری که از آن به دست معیدهعد مورد توجه قرار داد.
p ,٢٠٠٨ ,Shahnameh) ٨- نسبت اندیشه فردوسی با نظریههای روابط بین الملل در جهان بیرون ما عموما با مفاهیم نظری به سران واقعیت میرویم و این مفاهیماند که تا حد زیادی تعیین میکنند که چه چیزی مهم است.
p ,٢٠١٥ ,Shahnameh) ٣-٨- صلح با اینکه فردوسی به خوبی میداند که در این عالم گریزی از جنگ بین دو نیروی خیر و شر وجود ندارد، اما ستایش کننده جنگ نیست، او به مانند راوی داستانی است که به ابتدا و انتهای آن آگاه است، اما خود سازنده داستان نیست.
p ,٢٠٠٨ ,Shahnameh) باید بدین نکته توجه داشت که فردوسی اگرچه طالب صلح، آرامش و دوستی در میان انسانها و ملت های مختلف میباشد، اما به مانند واقعگرایان آن را پدیدهای گذرا و نسبی میداند که در صورت عدم توازن بین طرفین، یکی از آنها برای کسب امتیازی بیشتر ممکن است به جنگ روی آورد.