خلاصة:
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است. وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آنرا یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایهایی خللناپذیر میدانست. پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه رویآوری آن میپردازد، جهان او، جهان آگاهی است که بهواسطه قصدیت و تقلیلهای استعلایی قوام میگیرد.
هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد. از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر بهبسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آنرا درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است.
پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر بهاعتباری در جهت تصحیح پارهایی نارسائیهای سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان بهعنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آنرا به "دازاین" تعبیر میکند، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شانی از نحوة هستی دازاین و به تبع آن است. این دو فیلسوف علیرغم مقاصد فکری مشترک پارهایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوة مواجههشان با مسالة وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.
Edmund Husserl was the principal founder of phenomenology that carried new and special meaning to word of phenomenology. With his intellectual movement he developed a revolution in Western philosophy that had far-reaching effects on it. Husserl’s transcendental phenomenology is systematic and methodological and at the crisis time of the science and philosophy in Europe his phenomenology is seen as the only way to solve the crisis and build a new foundation of knowledge on a solid basis. Husserl's Phenomenology introduced pure consciousness, describes the acts of consciousness and its organization. In general, his world is the world of consciousness that is shaped by intentionality and transcendental reductions. Heidegger introduced the whole history of Western philosophy as the history of ignorance of Being and introduced his philosophy as a question of existence’s the concept of Being. For Heidegger, the origin of consciousness in Husserl's intellectual system has led it to the development of subjectivism and the separation of Being and Heidegger believed that it is the continuance of the tradition of Western idealism. Heidegger's hermeneutic and philosophical phenomenology is aimed to clarification and correction of Husserl's intellectual system that he thought is not persuading. In his view, human being is distinguished from other beings because of openness and transcendence so he called it as Dasein, that Consciousness is a sign of his existence and its consequence. Despite of the common intellectual philosophical systems elements among two philosophers, there are some differences in their principles that the article tries to deals with this issue.
ملخص الجهاز:
٣. امکان یا عدم امکان تعلیق وجود و تقلیل آن به سوبژه مطلق رویکرد پدیدارشناسانه ی هایدگر به «خود چیزها» هر چند که با شعار پدیدارشناسی هوسـرل یعنی؛ «بازگشت به خود اشیاء» هم پوشانی دارد، اما این مبنی در هوسرل بـر خـلاف هایـدگر ناظر به مفصل بندی و چارچوب خودِ آگاهی است ، بنابراین این توجـه درهایـدگر در وحلـه اول به واقعیت وجود انسان متناهی و تلاش برای درک زیست و زندگی آدمی در نسـبت بـا زیست جهان معنا میشود، آن گونـه کـه زنـدگی در وضـعیت رئـال و طبیعـی آن بـه تجربـه درمیآید.
امـا نقـد هایـدگر در حقیقـت متوجه این نکته است که هر چند با اپوخه و تقلیل های که هوسرل بـه میـان مـیآورد حـوزه خاص آگاهی محض به دست میآید و از نظر هایدگر این دست آورد مهمی تلقـی مـیشـود زیرا، در همین نقطه است که اساساً امکان بحث در باب نحوه ی بودن و وجود موجـودات و پدیدارها فراهم میشود اما خود رویآورندگی از آن حیث که در نحوه خاص بودنش عـین رویآورنـدگی اسـت ، و هوسـرل ایـن نحـو وجـود بـرای آگـاهی را منفصـل از انسـان در رویکردطبیعی لحاظ میکند یعنی از آن حیث که آگاهی و افعال رویآورندگی در وجـودش متعلق به موجود انسانی واقعی در واقعیت جهان است با ایـن روش بـه دسـت نمـیآیـد و بلکه اتفاقا از دست میرود.