خلاصة:
هدف از این مقاله بررسی و تبیین رابطهی نظام سیاسی و نهاد دینی در عربستان سعودی است. این بررسی به فهم جامعتر و دقیقتر کنش سیاسی و اجتماعی رهبری سعودی در دو سطح داخلی و خارجی کمک میکند. نویسنده از مجرای بررسیسیر قدرت و نفوذ علمای دین درعربستان در سطوح رسمی و اجتماعی، رویکرد نظام سیاسی در قبال آن نهاد، خواستههای نسل جوان، زنان، اقلیتها و نیز مطالبات و فشارهای بینالمللی برای پیشبرد اصلاحات رامورد واکاوی قرار میدهد. در این مقاله جویای پاسخگویی به این پرسش هستیم که رابطهی نظام سیاسی و نهاد دینی در عربستان سعودی در یک چشمانداز تاریخی، چگونه و چرا متحول شد و در دورۀ ملک سلمان چگونه قابل ارزیابی است. فرضیۀ مقاله آن است که رابطۀ نظام سیاسی و نهاد دینی در عربستان در طول یک سدۀ گذشته، به دلیل کاهش تدریجی استقلال نهاد دینی و نیز تمایل نظام سیاسی به بسط سلطۀ خود بر آن، به نحوی متحوّل شد که «دولت وهابی» ناشی از اتحاد آل سعود و آلشیخ به مرور جای خود را به «دولتی شبهوهابی» داد که از وهابیت در برابر رقبا و مخالفان استفادۀ ابزاری (مشروعیتبخش) میکند. به عبارتی، این رابطه به تدریج به سود نظام سیاسی چربیده و نهاد دینی به تابعی از نهاد سیاسی تبدیل شده است. این فرایند در دورۀ ملک سلمان تحکیم شد به نحوی که تبعیت نهاد دینی از نظام سیاسی تشدید و نهاد دینی را در برابر نظام سیاسی به انفعال بیسابقهای کشانده است.
This article is aimed at examining the relationship between Saudi Arabia’s political system and its religious establishment. Such a study can help better understand Saudi political and social policies in both domestic and foreign arenas. Through the study of the power and influence of religious scholars in Saudi Arabia at the official and social levels, I discuss the approach with which the political system acts towards demands of youth, women, minorities, as well as international demands and pressures for the advancement of reforms. The question I seek to answer in this article is how and why the relationship between Saudi Arabia’s political system and the religious establishment has changed over time. The hypothesis is that the relationship between the two has dramatically shifted over the past century due to the gradual decline in the religious establishment’ independent character as well as the political system’s desire to control it, giving way to the replacement of the traditional “Wahhabi state” with a "quasi-Wahhabi state" that uses Wahhabism as a tool (legitimizer) against its rivals and opponents. In other words, this relationship has gradually benefited the political system, and the religious establishment has become a dependent institute of the political power. This process was consolidated during the reign of King Salman in a way that intensified the religious establishment’s adherence to the political system and making it passive like never before.
ملخص الجهاز:
فرضیۀ مقاله آن است که رابطۀ نظام سیاسـی و نهـاد دینـی در عربستان در طول یک سدۀ گذشته ، به دلیل کاهش تدریجی استقلال نهاد دینی و نیز تمایـل نظـام سیاسی به بسط سلطۀ خود بر آن ، به نحوی متحـوّل شـد کـه «دولـت وهـابی» ناشـی از اتحـاد آل سعود و آل شیخ به مرور جای خود را به «دولتی شبه وهابی» داد که از وهابیت در برابر رقبـا و مخالفان استفادۀ ابزاری (مشروعیت بخش ) میکند.
لذا در پاسـخ بـه ایـن پرسـش کـه رابطـۀ نظـام سیاسی و نهاد دینی در عربستان سعودی در یـک چشـم انـداز تـاریخی، چـرا و چگونـه متحول شده استو در دورۀ ملک سلمان این رابطه چگونه تحلیـل میشـود، ایـن فرضـیه مطرح میشود که رابطۀ نظام سیاسی و نهاد دینی در عربستان به تدریج ، بـه دلیل کـاهش تدریجی استقلال نهاد دینی و نیز تمایل نظام سیاسی به کنترلِ آن ، به نحوی متحوّل شـده است که «دولت وهابی» ناشی از اتحـاد آل سـعود و آل شـیخ جـای خـود را بـه «دولتـی شبه وهابی» داده اسـت کـه از وهابیـت در برابـر رقبـا و مخالفـان خـود اسـتفادۀ ابـزاری ٩ / (مشروعیت بخش ) میکندو در مقابل ، وهابیت دولتی را از مواهب دولت بهره مند می کنـد.
این فرایند در دورۀ ملک سلمان تحکیم شد بـه نحـوی کـه تبعیـتِ نهـاد دینـی از نظـام سیاسی تشدید و نهاد دینی را در برابر نظام سیاسی به انفعال بیسابقه ای کشانده است .
این رویکرد به طور سنتی موجب بروز گرایش های خارج از نهـاد دینـی علیـه دولت شده است که از جمله به رویارویی با نهاد دینی رسمی نیز منتهی شده اسـت .