خلاصة:
بسیاری از نظریه پردازان موضوعات منطقهای و سیاست خارجی» مفهوم «معامله قرن» را در ارتباط
با امکان پذیری طرح صلح فلسطین و رژیم صهیونیستی براساس میانجیگری ایالات متحده تبیین
مینمایند. چنین رویکردی بهمعنای پذیرش متقابل بازیگرانی در خاورمیانه عربی و آسیای جنوب
غربی است که هر یک از آنان دارای اهداف و مطلوبیتهای خاصی در سیاست بینالملل هستند. در
«معاملة قرن» این مفهوم مورد تاکید قرار گرفت که زمینه برای شکلگیری دولت مستقل فلسطینی
بهوجود میآید. در حالی که ساختار و فرآیند پیشبینی شده طرح معامله قرن، هیچگونه اصالتی
برای حاکمیت ملی فلسطین مشاهده نمیشود؛ دولتی که شامل نیمی از کرانة باختری، نوار غزه و
چند محله از بیتالمقدس شرقی را دربر می گرفت. براساس طرح معاملة بزرگ قرن، شهر «ابودیس»
بهعنوان پایتخت دولت فلسطینی محمود عباس پیشبینی شده است. این طرح در دوران باراک
اوباما هیچ گاه از سوی آمریکاییها مورد پذیرش و تاکید قرار نگرفت. براساس طرح معامله قرن که
از سوی دونالد ترامپ حمایت شده» بسیاری از روستاها و محلههای عربی که فلسطینیها در آن
زندگی میکنند به دولت خودگردان واگذار خواهد شد بهگونهای که یک معبر برای دسترسی آنان
به مسجدالاقصی نیز پیشبینی میشود. در فرآیند معامله قرن، دولتهای عرب خاورمیانه در آینده با
بنبست ژئوپلیتیکی و ابهام امنیتی روبرو خواهند شد. پرسش اصلی مقاله آن است که: «پیامدهای
منطقهای و بینالمللی معامله قرن کدام است؟. فرضیه مقاله به این موضوع آشاره دارد که: «معامله
قرن منجر به تغییر در موازنة هویتی و ژئوپلیتیکی در روابط جهان اسلام و ایالات متحده گردیده و
این امر منجر به افزایش ستیزشهای بیشتر خواهد شد». در تنظیم مقاله از رهیافت موازنة تهدید
استفاده میشود. موازنة تهدید برای کاهش نقش ایران به عنوان حامی محور مقاومت محسوب
می شود.ایالات متحده و رژیم صهیونیستی رویکرد معامله قرن را به عنوان مقدمه ای برای صلح سازی منطقه ای از طریق بی اثرسازی جنبش مقاومت در آسیای جنوب غربی و شرق مدیترانه می دانند.