خلاصة:
ستایش امام رضا(ع) در شعر معاصر به خصوص پس از انقلاب اسلامی جایگاهی ویژه دارد. شاعران هر یک به فراخور روحیات خویش، بر جنبههای خاصی از ویژگیهای آن حضرت تأکید میورزند. برخی شاعران با توجه به انس بیشتر با ادبیات پایداری و دفاع مقدس هنگام مدح امام هشتم، عناصر حماسی شعر را بیشتر به کار میگیرند و در مقابل، عدهای ترجیح میدهند با لحنی غنایی و عاشقانه، به مدح آن حضرت بپردازند و احساسات درونی و شخصی خود با ایشان را به تصویر بکشند. برای نگارنده این پرسش مطرح بوده است که چه ویژگیهای مشخصی شعر رضوی را به ادبیات پایداری نزدیک یا از آن دور میکند. بنابراین هدف از نوشتن این مقاله آن بوده است که بعد از مقایسۀ دو غزل رضوی، نمونههایی عینی و مستند از جلوههای ادب پایداری ارائه کنیم. به همین منظور با مقایسۀ غزلهای رضوی قیصر امینپور و محمدعلی بهمنی، دو شیوۀ متفاوت شاعران معاصر را در مدح امام رضا(ع) بررسی کردهایم. همچنین برای رسیدن به این مقصود، دو غزل را جزء به جزء از نظر فکری، ادبی و زبانی مقایسه کرده و نشان دادهایم که غزل امینپور با ویژگیهای ادبیات پایداری مطابقت بیشتری دارد. طبق یافتههای این پژوهش، شعر امینپور در سطح فکری گرایشهای جمعی دارد و غزل بهمنی درونگراتر است. در سطح زبانی، امینپور واژهها و فعلهای پویا را به خدمت میگیرد و در مقابل واژهها و فعلهای غزل بهمنی انفعالی هستند و در نهایت از میان عناصر ادبی، وزن و صور خیال شعر امینپور در مقایسه با غزل بهنمی با لحن حماسی پیوند بیشتری دارد.
Praising Imam Rida (as) has a special place in contemporary poetry, especially after the Islamic Revolution. Each of the poets, according to their own spirits, emphasizes certain aspects of the characteristics of that Imam. Some poets use the epic elements of poetry more due to their more familiarity with the literature of stability and sacred defense when praising the eighth Imam, on the other hand, some people prefer to praise that Imam with a lyrical and romantic tone and portray their inner and personal feelings with him. For the author, the question has been raised as to what specific features of Radavi poetry bring it closer or farther away from the literature of stability. Therefore, the purpose of writing this article was to provide objective and documented examples of the effects of sustainability literature after comparing the two Radavi lyric poems. For this purpose, by comparing the Radavi lyric poems of Qaisar Aminpour and Mohammad Ali Bahmani, we have examined two different ways of contemporary poets in praising Imam Rida (AS). In order to achieve this goal, we have compared the two sonnets separately in terms of thought, literature and language and have shown that Aminpour sonnet is more in line with the characteristics of sustainability literature. According to the findings of this study, Aminpour's poetry has collective tendencies at the intellectual level and Bahmani lyric is more introspective. At the linguistic level, Aminpour employs dynamic words and verbs, in contrast, the words and actions of Bahmani lyric are passive, finally, among the literary elements, the weight and imaginative forms of Aminpour's poetry are more related to the epic tone than Bahnami's sonnet.
ملخص الجهاز:
همچنيـن بـراي رسـيدن بـه ايـن مقصـود، دو غـزل را جـزء بـه جـزء از نظـر فکـري ، ادبـي و زبانـي مقايسـه کـرده و نشـان داده ايـم کـه غـزل امين پـور بـا ويژگي هـاي ادبيـات پايـداري مطابقـت بيشـتري دارد.
بــر ايــن اســاس ، پرسشــي کــه نگارنــده را بــه انجــام پژوهــش واداشــت ، ايــن بــوده اســت کــه بــا توجــه بــه ســطوح فکــري ، زبانــي و ادبــي ، از ميــان دو غــزل رضــوي امين پــور و بهمنــي کــدام يــک بــا معيارهـاي ادبيـات پايـداري مطابقـت بيشـتري دارد؟ هـدف نگارنـده ايـن بـوده اسـت کـه بعـد از مقايسـۀ ايـن دو غـزل ، نمونه هايـي عينـي و مسـتند از جلوه هـاي ادب پايـداري ارائـه کنـد.
در نهايـت ، دسـتاورد پژوهـش ، ايـن بـوده اسـت کـه غـزل امين پـور نمونـه اي از آثـاري اسـت کـه بـا توجـه بـه شـاخص هاي عينـي و آمـاري ، بـا ويژگي هـاي ادب پايـداري سـازگاري بيشـتري دارد.
پيشينۀتحقيق نگارنـده در جسـت وجوهاي خـود مقاله هايـي را يافتـه کـه در آن هـا هـم بـه شـعر رضـوي و هم به ادب پايـداري پرداختـه شـده اسـت و ايـن مقاله هـا از ايـن نظـر بـا پژوهـش مذکـور همانندي هايي دارد.
در يکـي ديگـر از مقاله هـا بـا عنـوان «تحليـل تقابـل واژگانـي شـعر رضـوي شـاعران دفـاع مقـدس »، بيـگ زاده و شـاهرخي (۱۳۹۷)، تقابـل معنايـي واژه هـاي مربـوط بـه ادبيـات پايـداري را تحليـل کرده انـد؛ امـا در مقالـۀ پيـش رو کوشـش بـر ايـن اسـت کـه بـر خـلاف پژوهش هـاي پيشـين ، بررسـي دو شـعر رضـوي نـه در يـک بعـد، بلکـه در هر سـه سـطح فکـري ، ادبـي و زبانـي انجـام شـود تـا در نهايـت ، تحليـل سـبکي ايـن شـعرها شـکل جامع تـري بـه خـود بگيـرد.