خلاصة:
بعد از جنگ جهانی دوم، نظم نوین جهانی بر اساس گفتمان لیبرال دموکراسی پایهریزی شد و قدرتهای بزرگ به دنبال مسلط کردن آن بر تمام جوامع به عنوان یگانه تفکر و الگوی حکمرانی بودند و حتی فرانسیس فوکویاما سخن از پایانِ تاریخ و حاکمیت نظام های لیبرال دموکراسی به میان آورد. با پیروزی انقلاب اسلامی، گفتمان اسلام شیعی مبتنی بر آموزه های مهدویت، به عنوان جریان سومی در جهان بروز پیدا کرد که به مرور چالش هایی را برای گفتمان لیبرال دموکراسی پدید آورد. این دو گفتمان که هر کدام بر یکسری اصول و مولفه های متفاوت و متضاد مبتنی بودند، در بحران کرونا منجر به بروز واکنش های متفاوت از سوی سیستم های متاثر از این دو گفتمان گردیدند که در معنابخشی به زندگی، تابآوری اجتماعی، آرام بخشی به جامعه و کمک های مردمی به نظام سلامت و نهادهای حکومتی و دولتی در مهار آن و هدایت جامعه بروز پیدا کرد. مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه، ضمن مقایسه دال های شناور و مرکزی این دو گفتمان، تمایز این دو گفتمان را در مواجهه با بحران کرونا را بررسی کرده و نشان میدهد که بروز بحران های جدی، تزلزل پایه های تمدنی غرب را آشکار ساخته است.
After World War II, the new world order was based on the discourse of liberal democracy, and the great powers sought to dominate all societies as the sole thought and model of governance, and even Francis Fukuyama spoke of the end of history and the rule of liberal democracies. Brought up. With the victory of the Islamic Revolution, the discourse of Shiite Islam based on the teachings of Mahdism emerged as the third current in the world, which gradually created challenges for the discourse of liberal democracy. These two discourses, each based on a number of different and contradictory principles and components, led to different reactions in the Corona crisis from systems influenced by these two discourses, which gave meaning to life, social resilience, and calmed society. And the people's help to the health system and the governmental and governmental institutions in controlling it and guiding the society appeared. Using the analysis of Laclau and Mouffe's discourse, the present article, while comparing the floating and central signs of these two discourses, examines the distinction between these two discourses in the face of the Corona crisis and shows that serious crises shake the foundations of Western civilization. Has revealed.
ملخص الجهاز:
اما با این همه ، به دلیل اعتقاد بر برتری کلی این گفتمان بر سایر گفتمان ها و به خصوص با توجه به فروپاشی گفتمان کمونیسم ، حاکمیت لیبرال دموکراسی را به دلیل نبود گفتمان رقیب ، سرنوشت محتوم تمامی جوامع بشری میدانست (فرانسیس فوکویاما، ١٣٧٢: ٣٦)، و حتی امروزه نیز جریان نئولیبرال سعی دارد که از طریق پروژٔە جهانیسازی، ضمن از بین بردن هویت های ملی و مذهبی، ارزش های مورد نظر خود را بر دنیا حاکم سازد.
به خصوص آنکه ، گفتمان لیبرال ـدموکراسی معتقد بودند که جوامع در حال حرکت به سمت بیدینی هستد و دین در عرصه سیاست و اجتماع جایگاهی ندارد، اما انقلاب اسلامی با ترویج معنویت گرایی، در عرصۀ نظر و عمل این گفتمان را به چالش کشاند و حتی بسیاری نیز تحت تأثیر آن ، به این باور رسیدند که با عضویت در گروه ها و جنبش های مختلف هدف های مادی و معنوی خود را دنبال کنند.
البته پیش از بحران کرونا نیز برخی سیاستمداران و اندیشمندان تمدن غربی همچون برژینسکی نیز بر این اعتقاد بودند که سکولاریسم در درون خود نطفه ویرانی فرهنگ غربی را پدید میآورد (مددپور، ١٣٨٧) چراکه در دل سکولاریسم مفاهیمی چون لذت گرایی، خوش گذرانی و مصرف گرایی نهفته است که مولفه های یک زندگی پیشرفته مادی را شکل میدهد و در عمل باعث خلاء معنوی و اخلاقی و عدم توجه به سرنوشت دیگران میشود.