خلاصة:
در دهه های اخیر تبیین های متفاوتی از خیز اقتصادیِ چین ارائه شده است. فصلِ مشترک این تبیین ها، بهرغم تفاوت های فراوان، این است که خیز اقتصادی چین از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ و مشخصاً پس از روی کار آمدن «دنگ شیائوپینگ» رقم خورده است. با این حال، آنچه در این تبیین ها آغاز توسعه گراییِ چین تلقی شده، در واقع پایان فرایندی بلندمدت در تحول ذهنیتِ چینی بوده است. بهعبارت دیگر، ظهور ذهنیت توسعه گرا در چین را نباید از بستر تاریخی و فرایند تکوین آن منتزع کرد و آن را صرفاً به دهۀ 1970 و برخی اصلاحات نهادی یا ویژگی های شخصیتی دنگ شیائوپینگ نسبت داد. این مقاله با الهام از انقلابهای علمی «تامس کوهن» و وضعِ مفهومِ «پارادایم ذهنی» و با روش فرایندکاوی، به بررسی ویژگی ها و تحولات ذهنیتِ جمعیِ چینیها، بهویژه رهبران چین، در دو سدۀ اخیر پرداخته و نشان داده که رویکرد توسعه گرایانۀ رهبران چین در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ در واقع از تغییر پارادایم ذهنیای سرچشمه میگیرد که ریشههای آن به تحولات سدۀ نوزدهم برمیگردد. این تغییر پارادایمِ ذهنی که ابتدا در میان روشنفکران و سپس در میان رهبران ملی گرای چین در نیمۀ نخست سدۀ بیستم نمودار شد از خلالِ نوعی وابستگی به مسیرِ ذهنی، برسازندۀ نوعی ذهنیت توسعهگرا در میان رهبران حزب کمونیست چین شد که هرچند در دورۀ «مائو» و تحت تأثیر فضای ایدئولوژیک حاکم راهی به توفیق نگشود، در اواخر دهۀ 1970 و به دنبال پدید آمدن فرصت های داخلی و خارجی و جابهجایی نخبگان، امکان موفقیت پیدا کرد.
However, what is considered in these explanations are the beginning of Chinese developmentalism, in fact, the end of a long-term process in the evolution of the Chinese mentality. In other words, the emergence of a developmentalist attitude in China should not be separated from the historical context and the process of its development, and it should be attributed only to the 1970s and some institutional reforms or Deng Xiaoping personal traits. Inspired by Thomas Kuhn's scientific revolutions and the introduction of the concept of " attitude paradigm", and by process exploration, this article examines the characteristics and developments of the Chinese collective attitude and mentality, especially Chinese leaders, over the past two centuries and shows that developmentalist leaders' approach of China in the late 1970s actually originated from a change in the attitude paradigm that has its roots in the developments of the nineteenth century. This shift in the mental and attitude paradigm, first manifested among intellectuals and then among Chinese nationalist leaders in the first half of the twentieth century, created a kind of developmental mentality among the leaders of the Chinese Communist Party, although in Mao and Under the influence of the prevailing ideological atmosphere, there was no way to succeed, but in the late 1970s, following the emergence of domestic and external opportunities and the displacement of elites, it became possible to succeed.
ملخص الجهاز:
این تغییر پارادایمِ ذهنی که ابتدا در میان روشنفکران و سپس در میان رهبران ملیگرای چین در نیمۀ نخست سدۀ بیستم نمودار شد از خلالِ نوعی وابستگی به مسیرِ ذهنی، برسازندۀ نوعی ذهنیت توسعهگرا در میان رهبران حزب کمونیست چین شد که هرچند در دورۀ «مائو» و تحت تأثیر فضای ایدئولوژیک حاکم راهی به توفیق نگشود، در اواخر دهۀ 1970 و بهدنبال پدید آمدن فرصتهای داخلی و خارجی و جابهجایی نخبگان، امکان موفقیت پیدا کرد.
خیز اقتصادی چین نشان میدهد که توسعۀ این کشور در وهلۀ اول از تغییر پارادایم ذهنی در «بلندمدت» و پدیدآمدن ذهنیت جمعیِ توسعهگرا در بین رهبران آن، بر اثر تجارب تاریخیِ مشترکشان، آغاز شد.
به عبارت دیگر، تجارب تاریخی مشترکِ رهبران حزب کمونیست چین در نیمۀ نخست سدۀ بیستم باعث پدیدآمدن نوعی ذهنیت توسعهگرا در بین آنها شد و با ایجاد نوعی رفتار وابسته به مسیر زمینۀ خیز اقتصادی چین را در نیمۀ دوم این سده فراهم کرد.
برای مثال «لوسین فور» در اثر خود با عنوان مسئلۀ بیایمانی در سدۀ شانزدهم: مذهب رابله 1 (Febvre, 1982) که در آن به مطالعۀ جهان ذهنیِ انسان سده شانزدهم میپردازد، نشان میدهد در این سده چیزی بهاسم ارتداد که کمترین شباهتی به ارتداد در سدۀ بیستم داشته باشد، نمیتوانسته است وجود داشته باشد؛ چراکه ذهنیت انسان سدۀ شانزدهم سخت در چنبرۀ انگارههای مذهبی بود، و صورتهای محیطی، نهادی و زبانشناختی، محدودیتهایی مفهومی بر جهان ذهنی انسان سدۀ شانزدهمی تحمیل میکرد.