خلاصة:
علامه طباطبایی در جلد پنجم از کتاب المیزان، فصل کمابیش مفصلی درباره روش تفکر از دیدگاه قرآن دارد. ایشان در آغاز این بحث دفاع مفصلی از منطق کرده است که بسیار درخور نگرش است. علامه در این دفاعیه که ضمن طرح یازده اشکال به منطق مطرح شده است، مدعی نوعی خودمتناقضی ازسوی مستشکل یا مستشکلان در نتیجه استفاده آنها از منطق است. ازآنجاکه بخشی از این ادعا به استفادههای صوری و ساختاری از منطق بازمیگردد و مشهور چنین است که مخالفان برجسته منطق در تاریخ اسلام، مخالفت صوری با منطق نداشتهاند، این پرسش پیش میآید که خودمتناقضی صوری مورد ادعای علامه چگونه میتواند توجیه خود را بازیابد. در نوشتار پیشرو با تمرکز بر این پرسش، نشان خواهیم داد که ادعای خودمتناقضی صوری ازسوی علامه، تنها با توجه به ارتباط ناگزیر حملات مادی مخالفان منطق با مقوله اعتبار صورت استدلالها، از یکسو و طرح نظریه تذکر، ازسویدیگر، توجیهپذیر است.
In the fifth volume of al-Mizan, Allameh Tabataba'i has a relatively detailed chapter on the method of thinking from the perspective of the Qur'an. At the beginning of this discussion, he has made a detailed defense of logic, which is very worthy of consideration. In this defense, which has been raised among eleven objections to logic, Allameh claims that the critic or critics have suffered from a kind of self-contradiction as a result of their use of logic. Since part of this claim goes back to the formal and structural uses of logic, and it is well known that prominent opponents of logic in Islamic history have not formally opposed logic, the question arises as to how the formal self-contradiction claimed by Allameh can find its justification. In the present paper, focusing on this question, we will show that Allameh's formal self-contradictory claim on logic can be justified only by the inevitable connection between the material attacks of the opponents of logic with the issue of validity of the form of arguments, on the one hand, and the theory of caution, on the other.
ملخص الجهاز:
این خودمتناقضی زمانی معنا خواهد داشت که مستشکل یا مستشکلان، مخالف استفاده از قواعد صوری منطق باشند، اما با توجه به اینکه نمیتوان چنین نظری را بهسادگی به مخالفان منطق در جهان اسلام نسبت داد، پس جای این پرسش است که توجیه ادعای خودمتناقضی صوری در بحث علامه چیست؟ در ادامه با تمرکز بر ارتباط ناگزیری که میان حمله به مواد اولیه یک استدلال و قواعد اعتباربخش به صورت استدلالها وجود دارد و نیز طرح نظریه تذکر به عنوان رقیبی برای منطق، به این پرسش پاسخ خواهیم داد.
اگر در دیگر اشکالات هم بنگرید، بهسختی میتوانید سخنی بیابید که نتوان آن را بر دعوای مادی حمل کرد؛ برای نمونه، در اِشکال اول که سخن از اختلافنظر منطقدانان است، چرا نباید مستشکل را اینگونه فهم کرد که قصدش اشاره به ناکارآمدی مواد اولیه مورد استفاده در استدلالهای منطقی است؟ اکنون باز به پرسش نخست برمیگردیم و آن اینکه اشاره علامه به خودمتناقضی صوری با توجه به اصراری که در نشان دادن استفاده مستشکل یا مستشکلان از قالبهای صوری منطق دارد، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ باوجود آنکه بهسختی میتوان کسی را یافت که مخالف بهکارگیری هیئت منطقی باشد و در اِشکالات مطرحشده ازسوی علامه نیز تصریحی به این امر دیده نمیشود.
اما این نیز محتمل است که علامه طباطبایی با توجه به ادعای حداقلی کسانی مانند ابنتیمیه که باید در یک استدلال از گزارههای کلی الهی (آنچه برگرفته از شرع است) استفاده شود، ایشان را متهم به خودمتناقضی صوری کرده باشد؛ زیرا گزارههای کلیای که مستشکل در رد منطق بهکار برده است، خود برگرفته از شرع نیست و در نتیجه، مستشکل مجاز به شکل دادن قالبی صوری بر پایه آنها نبوده است؛ برای نمونه، این گزاره کلی که مستشکل در اشکال نخست براساس آن یک صورت استدلال را شکل داده است که «در هر علمی اختلاف باشد، آن علم بهکار نمیآید».