خلاصة:
صورتهای خیالی و عناصر بدیعی زمانی زیبا هستند که همچون جزیی از ساختار درهمکنش با لفظ و ساختار
معنایی کلام در هر متن ایفای نقش کنند و از سویی در التزام با معناء خلق شده باشند و در این راه نقش راهبلدی
مطمئن را بازی کنند. آثار هنری جاودانه و ماندگار چون مثنوی مولانا از آنجا که عمدتا بر بنیاد آفرینش هستی
خلق شدهاند بیتردید حاصل برخورد جمالشناسانه با عناصر و مظاهر این آفرینش هستند. از سوی دیگرء یکی از
اشراق درونی شاعر در برخوردی زیباییشناسانه با جان مایة هستی یعنی مسالة مرگ و حیات است. وحدت و تنوع
و تکرار مقولة مرگ و زندگی در قالب تضاد و تقابلی هنرمندانه از مباحثی است که موجب پویایی زبان و معنا به
صورت هرچه بیشتر در شعر مولانا شده است غتا جایی که میتوان این هنر تقابل را نوعی ویژگی سبکی مولاتا
دانست که به ویژه در اندیشة عرفانی او و مسالة تقابل وحدت و کثرت ریشه دارد. در این نوشتار تقابل جمال-
شناسانة مرگ و زندگی در مثنوی با توجه به فرآیند کثرت در دل وحدت و وحدت در بطن کثرت, با توجه به مرگ
و حیات به روش کتابخانهای و به شیوة توصیفی - تحلیلی مورد واکاوی و بررسی قرار خواهد گرفت.