خلاصة:
استاد سیدمحمد حسین بهجت تبریزی،«پدر نوین شعر روستایی»متخلص به «شهریار»
در سال 1285 شمسی در تبریز به دنیا آمد و سا لها در کنار شغل های دولتی به شعر و
شاعری پرداخت تا اینکه در سال 1367 دارفانی را وداع گفت.
او در انواع شعر از جمله قصیده ، غزل، مثنوی، قطعه، رباعی ، مفردات، شعر آزاد و. .. طبع
آزمایی کرده است؛ علاوه بر آن، او منظومه بلند و مشهوری به نام «حیدبابایه سلام» را به
ترکی سروده است که شعر او به ویژه در غزلیاتش، در پار های از موارد با اشعار شاعران
بزرگی همچون سعدی و حافظ برابری می کند.
درو نمای ه اشعار او در این آثار مضامین اجتماعی، مذهبی، ملی، عشقی و عرفانی و. . را در
برم یگیرد که در این گفتار به مضمون اجتماعی اشعار او به ویژه در قصاید و منظومه ترکی
حیدربابای او پرداخته می شود. در واقع شاعر در اشعار خود، تصویر جامعه عصر خود را
منعکس کرده است. او در این اشعار مسائل جامعه خود را از جمله؛ وضع مردم، وطن و
میهن، جنگ و شهادت طلبی، انقلاب و ایثار و انتقاد از سران کشور و نیز طبیعت و مردم
روستا و جز آن را نمایش می دهد که با توجه به آن از وضع اجتماعی شاعر آگاه می شویم.
ملخص الجهاز:
مي کند ما را (همان ، ٧٦) - درجاي ديگر شاعر، عقده دل را از وضع جامعه اينگونه باز مي کند: به مال وقف تو جز دست خائنين نرسد که دزد بي ردپايش امين اوقاف است برروي مرد و زن ما اگر لحافي نيست لحاف حجله بسي در دکان نداف است (همان ، ١٠٧) ب ) وجود ظلم و ستيزه و نبود صلح و مهر و محبت و وفا شاعر در جاي جاي اشعار خود خواهان صلح و محبتي است که در جامعه کمياب شده و ظلم و ستم جاي خالي آن را در جامعه و حتي در جهان پر کرده است : طي شد آن دوره خوبان و محبت ورزان دوره شد سخت بدآموز و کين توز ما همه سادگي و خلق همه حيلت و فن ما همه بره و ابناي زمان روبه و يوز (همان ، ٥٣٨) مهر و وفا به بوم و بري نيست بس هست کيد و شنعت و شيادي (همان ، ٥٨٠) در واقع شهريار در اين عصر کاملاً از يافتن دوست قطع اميد کرده ؛ زيرا مهر و محبت براي او به افسانه تبديل شده است : براي گفتن با دوست شکوه ها به دلم بود ولي دريغ که در روزگار دوست نديدم رفيق اگر تو رسيدي سلام ما برساني که من به اهل وفا و مروتي نرسيدم 105 (همان ، ٢٩٩) او در منظومه «حيدربابا» هم اين موضوع را تکرار کرده که اين نشان دهنده آن است که چقدر اين موضوع براي او مهم بوده و شاعر از نبود آن بسيار در رنج بوده است : حيدر بابا، شيطان بيزي آزديريب محبتي آور کلردن قازديريب قره گونون سرنوشتين يازديريب ساليب خلقي بير- بيرينين جانينا بارشيغي بلشدريب قانينا ترجمه : حيدربابا، شيطان ما را از راه به در برده است محبت را از دل ها برکنده است سرنوشت سيه روزي را رقم زده است خلق را به جان هم انداخته است صلح را به خون خود آغشته است (شهريار، ١٣٧٤، ٧٦) يا: حيدربابا، يار و يولداش دوندولر بير- بيرمني چولده قويوب ، چوندولر چشمه لريم ، چيراغلاريم ، سوندولر يامان يئرده گون دوندي ، آخشام اولدي دونيا منه خرابه شام اولدي ترجمه : حيدربابا، ياران و رفيقان برگشتند يک يک مرا در بيابان گذاشته ، روگردان شدند چشمه ها، چراغ هايم خاموش گشتند جاي بدي خورشيد رفت و غروب شد دنيا براي من خرابه شام شد (همان ، ص ٩٥) 106 اما شــاعر در نهايت به اين نکته مي پردازد که همه آدميان از يک پدر و مادر و همنوعند و هيچ فرقي بين آنها نمي باشد.