خلاصة:
تحولات نوین جهان عرب، باعث تحول در قدرت و نفوذ کشورهای منطقهای از جمله ایران و عربستان شده است. مجموعه اقدامات دولت آل سعود دارای ابعاد مختلفی مثل: تحت شعاع قراردادن روند مذاکرات هستهای ایران با غرب، تغییر جبههبندی منطقهای(ادعای هلال شیعی)، انسداد نفوذ جمهوری اسلامی ایران(گسترش دامنه ناآرامی در سطح منطقه-داعش)، جبران شکست درعراق و سوریه، نگرانی از قدرتیابی بیشتر شیعه و هراس از دست دادن بحرین و یمن، این کشور را به سمت اقدامات نظامی با توجیه حمایت از دولت قانونی یمن، با چراغ سبز هم پیمانان فرا منطقهای، کشانده است. ایران نیز با اتخاذ الگوهای رفتاری همچون حمایت سیاسی و استراتژیکی از حوثیها، جلوگیری از پیوستن برخی کشورها به ائتلاف عربستان، تضعیف هرچه بیشتر جایگاه عربستان در جهان اسلام، تاثیرات خاصی در تحولات یمن و کاهش نفوذ عربستان و گسترش ظرفیت امنیت جمهوری اسلامی ایران نقش ایفا کرده است.
The new developments in Arab world has led to an overall change in power and influence of regional countries such as Iran and Saudi Arabia. The series actions of Saudi Arabia including; influencing Iran’s nuclear negotiation with West, change the regional alliance (claimed Shia crescent), the imasse of Iran’s influence(increase the unsecurity in ISIS Dominated area), the retaliation OF FAILURES IN Iraq and Syria, fears about Shia expansion and losing Yemen and Bahrain, led Saudi Arabia to take military actions under the protection of Yemeni legal government justification with the western green light. Taking behavioral patterns such as political and strategic supports of Houthi, preventing the joining other countries to Saudi coalition, weakening Saudi Arabia position in Islamic World, Iran also played a great role aiming to decrease Saudi Arabia Power and increase its influence
ملخص الجهاز:
اعتراض مردم منطقه به وضع موجود که ريشه هاي سياسي مذهبي و اقتصادي داشته است ، بازيگران مهم منطقه را به جهت بهره برداري حداکثري به عکس العمل جدي واداشته است ؛ توجه به اين تبصره مهم که دوکشور قدرتمند و با نفوذ منطقه يعني ايران و عربستان به صورت سنتي در ميان مردم و گروههاي متفاوت نفوذ ويژهاي داشته است و در يک نگاه، حوزه درگيري اين دو کشور در کشورهاي لبنان، عراق، سوريه ، بحرين و در تحولات اخير يمن ، نقش بسياري از قدرتهاي منطقه اي را به جهت مديريت بحران وارد فاز جديدي نموده است .
اين ديدگاه با برگزيدن نظام بين الملل به عنوان چارچوب کارکردي امنيت و تکيه بر اصولي همچون دولت محوري، قدرت محوري کارگزاران، مهم بودن ساختار نظام به عنوان متغير مستقل ، وضع طبيعي و اصل هرج و مرج بقا را به شکل بالاترين ارزش حياتي بازيگران يعني دولت ها مطرح ميکند و مهمترين خطر نيز بر ضد ارزشهاي 8 اساسي، قدرت، ضعف قدرت يا نبود توزيع متناسب قدرت در سطح نظام است و در همين راستا ميزان آسيب پذيري واحدهاي موردنظر را نيز بايستي در ضعف قدرت آنها جستجو کرد.
قدرتيابي انصارالله در يمن و شکل گيري يک حکومت اسلامي و مردمي در آن، در جهت منافع منطقه اي جمهوري اسلامي ايران ارزيابي ميشود و ميتوان با بهرهبرداري صحيح از اين شرايط به تقويت فزاينده جايگاه تهران در حوزه غرب آسيا و شمال آفريقا دست يافت و اين مسأله همان چيزي است که عربستان و ديگر کشورهاي عرب منطقه که داراي رژيم هاي استبدادي و ساختاري عقب مانده به لحاظ سياسي و اجتماعي هستند، به شدت از آن واهمه دارند.