خلاصة:
نظريه توسعه پايدار عليرغم مقبوليت گسترده ، با ابهامات و اشکالاتي مواجه است که ريشه در عوامل
تکوين و مباني نظري آن دارد. اين مقاله با استفاده از چهارچوب تحليلي DSR به بررسي نيروهاي
محرک ، گسترة شمول و اثر بخشي توسعه پايدار ميپردازد. و نشان ميدهد که فرآيند صنعتي
شدن، جنگ جهاني، بازسازي و استعمار که مختص چند کشور اروپايي بود به عنوان نيروهاي
محرک توسعه پايدار در تکوين نظريه و جهت گيري توصيه هاي آن موثر بوده است . همچنين تک
ساحتي بودن توسعه پايدار تناسبي با نياز کلي کشورهاي غير صنعتي به توسعه و پيشرفت ندارد و
رويکرد حداقلي توسعه پايدار به محيط زيست اثر بخشي آن را تضعيف ميکند. در نهايت ، فقدان
منطق استدلالي متقن به عنوان ضعف مباني نظري توسعه پايدار نقد ميشود. در کوشش براي
جبران اشکالات ياد شده، احتساب حافظه تاريخي زيست محيطي، بسط گستره شمول و ارتقاء اثر
بخشي از طريق اصلاح تعريف معمول توسعه پايدار پيشنهاد مي گردد. در پايان با نظر به هستي -
شناسي و جهان بيني اسلامي، توجه به اصالت نسبي انسان و طبيعت به منظور تحکيم مباني نظري
آن مطرح می شود