خلاصة:
فردوسی، بزرگترین حماسه سرای ایران و شاهنامه، ارزش مندترین اثر حماسی در ادب
فارسی است که میتوان از چشماندازهای گوناگون به آن نگریست.
داستانها در شاهنامه نقشی مهم و سازنده بر عهده دارند و از زاویههای مختلف قابل
تحلیل و بررسی هستند. همچنین در این اثر جاودان و ارزش مند، صفات اخلاقی پسندیده
و مذموم بسیاری وجود دارد که میتوان در رابطه با هر یک از آن هاء مقالات متعددی را به
رشته ی تحریر در آورد وکتابهای ماندگاری را تیف کرد.
با توجه به این امر مهمء در این مقاله سعی شده است تا مبحث «خیانت» که به عنوان
یکی از صفات ناپسند اخلاقی در متون دینی ما مطرح شده است، در دو داستان شاهنامه
مورد بررسی قرار گیرد.
نگارنده در این مقاله میکوشد با واکاوی داستانهای رستم و شغاد و سیاوش و سودابه،
عنصر خیانت و دلایل بروز آن را تبیین نماید و درعین حال تاثیر این صفت ناپسند اخلاقی
را بر جامعه و قهرمانان داستانهای مذکور بررسی کند.
ملخص الجهاز:
سياوش اين آزمايش را مي پذيرد و با اسب شبرنگ خويش که بهزاد نام دارد، وارد آتش شده و از آن سالم بيرون مي آيد و با وساطت خويش نزد شاه ، مانع از کشته شدن سودابه مي شود: «به دژخيم فرمود کاين را به کوي ز دار اندر آويز و برتاب روي چـو سودابه را روي برگـاشتــند شـبستان همه بانگ برداشـتند دل شـاه کــاووس پـردرد شــد نهان داشت رنگ رخش زرد شد سـياوش چنيـن گـفت با شهريار کـه دل را بدين کار رنجه مدار بـه من بخش سودابه را زين گناه پـذيرد مـگر پنـد و آيد به راه » (همان : ٣٨، ٥٤٥ تا ٥٤٩) 169 شـمـاره ١٠، زمستان ١٣٩٠ در اين داستان ، عشق سودابه به سياوش باعث مي شود تا او به همسر خود خيانت کند و به اين ترتيب يک تقابل دوجنسي با موضوع خيانت شکل مي گيرد.
» (همان : ٦٣) البته در پايان اين داستان ، رستم نيز به نيرنگ دست مي يازد و در آخرين لحظات زندگي خويش ، هنگامي که به نا جوانمردي شغاد پي مي برد، از او مي خواهد که تير و کماني در اختيار او قرار دهد تا از هجوم حيوانات در امان باشد و زماني که شغاد تير و کمان را به او مي دهد، آن گاه رستم ، قاتل خود را با تير به درخت مي دوزد و پيش از مرگ ، کين خود را از نابرادري مي ستاند: «شغاد آمد آن چرخ را بر کشيد به زه کرد و يک بارش اندر کشيد بخنديد و پيــش تهمـتن نـهاد به مـرگ بــرادر هـمي بود شــاد» (فردوسي ، ١٣٨٨: ج ٦، ٣٣٣، ١٩٩ و ٢٠٠) خيانت «خيانت و نقض عهد، امري غير اخلاقي است که فرد تنها به اين دليل که حاضر نشده شرايط خروج از عهد را بر خود تحميل کند، حق ديگري را پايمال مي نمايد و هيچ توجيه اخلاقي ندارد، چون فرد مي توانسته بدون نقض عهد، بادادن خسارتي از عهد خارج شود.