خلاصة:
وزارت یکی از مهمترین مناصب در طول تاریخ است.این منصب با توجه به شرایط و موقیتهای گوناگون دچار تغییراتی شده است.
حکومتها متناسب با ویژگیهای خود هر کدام قواعدی را به این منصب افزودهاند. به عنوان مثال زمانی که مسلمانان ایران را فتح کردند قوانین و ویژگیهای اسلامی را به آن افزودند که باعث شد این منصب شکلی اسلامی پیدا کند.
در این مقاله علاوه بر بررسی مفهوم واژه وزیر، در کتابهای گوناگون؛به تاریخچه، ویژگیها، پیوند دین و سیاست و تاثیر آن بر منصب وزارت و نیز جایگاه و حیطه تواناییهای وزیر بر اساس برخی متون تاریخی و ادبی پرداخته شده است.
the Ministry is one of the most pivotal positions throughout history. the position due to various circumstances and sitiuations have been altered. each government in accordance with their own characteristics has added rules to this position. for instance ,when muslims conquered Iran ,Islamic rules and features that were added ,turned the position on to an Islamic way. the concept of the word minister is discussed in this article and the history ,characteristics ,relation between religion and politics ,its impact on the position of the ministery ,the role and scope of capabilities based on some historical and literary texts in various books besides
ملخص الجهاز:
به عنوان مثال «بهرام گور را پرســيدند که پادشــاه را چند چيز بايد تا پادشــاهي او تمام بود و بي غم زيد؛ گفت شش چيز: اول دستور نيک که راز بر وي گشايد و رأي با وي زند» (غزالي طوسي ،١٣٤٧: ١٧٧) يـا اردشـير گـويد«سزاوار است هر پادشاهي را که چهار چيز طلب کند و چون يافت نگاه دارد: يکي وزير با امانت ، ديگري دبير با دانش سوم 147 شماره ٢٠، تابستان ١٣٩٣ حاجب با شــفقت ، چهارم نديم با نصيحت ؛ که چون وزير با امانت بود دليل اســت بر سلامت ملک و چون دبير دانا بود دليل بر خرد ملک بود و چون حاجب با شفقت بود دليل بر حشــمت پادشــاه و خشنودي رعيت بود و چون نديم با نصيحت بود، دليل بر صلاح کارها بود.
بر خلاف غزالي که يک عالم مذهبي بوده و تمام عمر خود را به تحصيل و تدريس در مدارس ســپري کرده و از هيچ گونه مقام سياسي در دوران زندگي خود برخوردار نبود، خواجه يک صاحب منصب سياســي و آن هم در بالاترين منصب يعني وزارت برخــوردار بــوده و اين خواجه اســت که از اهميت رعيت و خلق خــدا در آباداني و آرامش و دفاع از مملکت آگاه بوده و همين عامل باعث مي شــود تا در ابتداي نوشــته خود توصيه کند که بر حاکمان واجب است که رعايت حال رعيت را بکند و با ايشان به مدارا رفتار کنند و در جايي ديگر مي نويسد «از احوال عامل پيوسته مي بايد پرسيد و اگر از رعيت چيزي ستده باشد بنا به واجب از وي بازستانند و به رعيت باز دهند و پس از آن اگر او را مال بماند از وي بســتانند و به خزانه آرند او را مهجور کنند و نيز عمل نفرمايد: تا ديگران عبرت گيرند و دراز دست نکنند» (همان : ٣١).