خلاصة:
ازویژگی های مولوی در عرصه ی غزل پردازی گنجاندن داستان واره ها در غزل است.او از این طریق روشی نو در القای مفاهیم عرفانی به کار می گیرد. حاصل پیوند این غزل ها با داستان واره ها،غزل روایی است که به مثابه ی ابزاری مناسب برای القای اندیشه های مولانا به کار گرفته می شود.این غزل های روایی حاوی ناب ترین تجربه ی عارفانه است،اندیشه هایی که با روایت شدن؛نه تنها بهتر درک می شوند؛بلکه تأثیرگذاری شان نیز می تواند افزایش یابد.بررسی های مختلفی در طی سالیان اخیر در این غزلیّات صورت گرفته است و افراد زیادی از جنبه های گوناگون به دیوان شمس و مفاهیم گران بهای آن نگریسته اند.امّا ریخت شناسی غزل های او به ندرت انجام گرفته است؛ ریختشناسی دانشی است در حوزه ی مطالعات ادبی که نخستین بار ولادیمیر پراپ آن را برای مطالعه ی قصّهها مطرح نمود.کارکرد ریختشناسی در ادبیّات تفکیک آثار ادبی از یکدیگر و تجزیه ی یک اثر ادبی به اجزای به وجود آورنده ی آن و کشف نقش ها و نقش ویژه های اثر و قوانین حاکم بر آن هاست. مقاله ی حاضر درصدد است با استفاده از روش ریخت شناسی،غزلی از غزلیّات دیوان شمس را به اجزای آن فروکاهد و نقش و کارکرد هر عنصر را مشخّص نماید تا بدین وسیله بتواند به درک طرز تلقّی مولانا از قضیه ی هبوط و تعالی نایل آید.
Inserting tale-like verses in his ghazals is among Rumi’s command of composing this literary genre. This is an altered way he employs to convey the notion of mysticism. The fusion of tales and ghazals results in some certain narrative ghazals through which Rumi presents us with his ideas. These narrative ghazals reflect some pure experiences of mysticism that help the readers digest them much better. They have been studied and explored by many researchers throughout recent years; however, they have hardly been studied via a morphological approach. Introduced by Vladimir Propp, morphology is a relatively new approach in analyzing stories in order to recognize the functions and principles of a story. The present article aims at studying through a morphological approach a ghazal by Rumi in order to give a comprehensive understanding of “descension and ascension” as realized by Rumi.
ملخص الجهاز:
آن چه که دراين مقاله به عنوان تفسيروتبيين غزل موردنظربه کارميرود،برداشتياست شخصيازعلم روايت شناسي وعرفان .
بحث : اينک غزل موردبحث راکه درديوان شمس باشماره ي(١٣٩٠)مشخص شده است ميآوريم وسپس به تحليل آن ميپردازيم .
باتوجه به نظريه ي کمبل درکتاب "قهرمان هزارچهره "،قهرمان درجست و جووشناخت خودبه سفرميپردازد«کمبل سيرتحول تک اسطوره ي قهرمان رابه سه مرحله ي اصليتقسيم ميکندکه عبارتنداز:جدايي(عزيمت )،تشرف وبازگشت که آن را «هسته ي اسطوره ي يگانه »مينامد.
آن چه ازاين شعردرنظراول به ذهن مخاطب خطورميکند اين است که مولاناطعم تجربه ي وصال شيرين ولذت بخشيراکه پيش ازهبوط ودرمرحله ي "عزيمت "چشيده ،به يادداردودرصدداحساس کردن دوباره ي آن است .
تجربه ايکه يادآور لحظه هاي«وعلم آدم الأسماءکلها»(بقره :٣١)است که به تبع آن معارف عظميبه بشرهديه شد.
مولاناخويشتن خويش رابه اين صفات معرفيکرده است : مرغ لاهوتي: من مرغ لاهوتيبدم ديديکه ناسوتيشدم دامش نديدم ناگهان دروي گرفتارآمدم نور پاک و در شهوار: من نورپاکم ايپسرنه مشت خاکم مختصر آخرصدف من نيستم من درشهوارآمدم سبکبار: مارابه چشم سرمبين مارابه چشم سرببين آن جابياماراببين کان جاسبکبارآمدم گوهرکاني: ازچارمادربرترم وزهفت آبانيزهم من گوهرکانيبدم کاين جابه ديدارآمدم زندگيمولاناراميتوان به دودوره ي کليباويژگيهاييبه کليمتفاوت تقسيم کرد:پيش وپس ازآشناييباشمس ؛تفاوت اين دودوره تاآن حداست که هرمحقق علاقه مندبه مولانارابه تعجب وشگفتي واميدارد.
(پورنامداريان ،١٣٧٤:١١١) ٢-٣- سوم شخص غايبيکه مولانابه سبب گرفتارشدن دردامش ناسوتيشده ،آن کسي است که باعث هبوط وسقوط انسان ازمنزلگه عالي لاهوتي خويش به زمين ناسوتي گشته ،که منظورهمان شيطان رانده شده است .
به همين سبب است که ازآن هاميخواهددراين سفرروحانيبااوهمراه شوندوبه عالم لاهوت بيايندومقام انسان متعاليراببيند.