خلاصة:
در ادبیات غرب از آغاز قرن شانزدهم تا هفدهم، نهضت کلاسیسم یا سنتگرایی پیدا میشود و شاعران و نویسندگانی چون مولیر، راسین و ... از آثار بزرگ ادبی یونان و لاتین، تقلید میکنند. در ادبیات عرب هم چیزی شبیه به این جریان تحت عنوان حرکة الاحیاء یا جنبش بازآفرینی وجود دارد. دورۀ بازگشت در ایران نیز خلاصهای از همۀ سبکها و جریانات مهم ادبی دورۀ قبل است. گویی ادبیات این سه دوره به مروری همه جانبه در میراث خود احتیاج داشته است. در این جستار با نگاهی تطبیقی به اصول و قواعد ریشههای این سه جریان و همچنین بررسی ویژگیهای مشترک موجود در این آثار اثبات خواهیم کرد که در ریشههای شعر این سه دوره، از نظر اصول و قواعد فکری و هنری و کاربرد تکنیکهای بلاغی، مشابهتهای فراوانی وجود دارد؛ همچنین با ریزبینی و مداقه در عناصر شاعری به کار رفته در آثار این دوران، به آشکارسازی این دقیقه پرداخته میشود که دلایل مشترک روی آوردن شعرای سه دورۀ بازگشت، حرکة الاحیاء و کلاسیسم به گذشته و دوختن نگاهشان به شکوه ادبیات قدمای خود چه چیز بوده است.
The 16th and 17th centuries witness the emergence of Classicism or Traditionalism in western literature, when great poets and authors like Moliere and Jean Racine imitate the Greek and Latin works. Similarly, there rose in early twentieth century in Arabic literature such a movement under the name of “Harekatol Ehya” (Recreation Movement). In Persian Literature, “Bazgasht-e Adabi” or “Literary Return Period” is also a movement for a return to writing poetry in the classic styles which began in mid-18th century. It seems that the literature in those three periods needed to once again return to and review its heritage. This study aims at tracing back the origins of these three movements to comparatively find out the commonalities with respect to their principles, introspective bases, aestheticism, and techniques of eloquence. Moreover, it is explored the reasons why the poets of these three periods craved for the grace and glory of their precedents.
ملخص الجهاز:
دراين جستاربانگاهيتطبيقيبه اصول وقواعدريشه هاي اين سه جريان وهمچنين بررسيويژگيهايمشترکموجوددراين آثاراثبات خواهيم کرد که درريشه هايشعراين سه دوره ،ازنظراصول وقواعدفکريوهنريوکاربردتکنيک - هايبلاغي،مشابهت هايفراوانيوجوددارد؛همچنين باريزبينيومداقه درعناصرشاعري به کاررفته درآثاراين دوران ،به آشکارسازياين دقيقه پرداخته ميشودکه دلايل مشترک روي آوردن شعراي سه دورةبازگشت ،حرکۀالاحياءوکلاسيسم به گذشته ودوختن نگاهشان به شکوه ادبيات قدمايخودچه چيزبوده است .
»(ثروت ،١٣٨١:٤)حال آنچه که اهميت دارد،پاسخ به اين پرسش است که چه چارچوب وويژگيهاييدرآثارگذشتۀاين سه دوره جريان داشته که موجب شده تاذهن انسان درطول تاريخ وحتيدوران تمدن مدرن برايلذت بردن ازشعروآثارادبيوپرکردن حفره هايعاطفيخودهمواره به آن اصول نيازمندباشدوتاچه ميزان ميتوان اين مطلب راپذيرفت که طبيعت انسان وخواسته هاي فکرياوهمان نيازهايياست که هزاران سال پيش بوده است ،بنابراين بهترين راه براي برانگيختن عواطف واحساسات بشرهمان روشي است که گذشتگان به درستي کشف و پيموده اند.
درحقيقت براعت استهلال ،از صنايعياست که دراکثراشعارطرازاول شعرايگذشتۀعرب به چشم ميخوردوگويابه يک سنت ادبيتبديل شده است که ميتوان آن رااولين ويژگياشعاراين دوره به حساب آورد.
(همان :١٣٧) بانگاهيکليبه اين ابيات ميتوان اين برداشت ساده راازآن هاداشت که شاعرسعيدارد غلبه وپيروزيلشکرغسانيان رابه دليل دنبال کردن لاشخورهابرايخوردن نعش دشمنانشان بيان کند،اماآنچه که اين ابيات رامتمايزميکند،آوردن تصاويرباجزئيات فراوان است تا صحنه راباتحکيم بخشيدن به توصيفات ووضوح هرچه بيشترجزئيات آن ،همچون تابلوينقاشيدرمقابل ديدگان خواننده قراردهد.
ندانستم من ايسيمين صنوبرکه گرددروزچونين زودزايل (همان :٥٤-٥٣) ازويژگيهايشعريکه ميتوان آن راجزءاصليترين خصايص سبکيشعراين دوره به حساب آوردکه درشعرمنوچهرينيزفراوان استفاده شده است ،توصيفات حسيهمراه با بيان جزئيات وتوصيفات دقيق است که اصليترين عامل درايجادچنين سنتيدربين شعرايگذشته ،ارتباط تنگاتنگ وجداناشدنيآنان باعناصرطبيعت است .