خلاصة:
ساخت قیدی- وصفی یعنی اینکه صفتی (هر نوع صفت) در جایگاه قید قرار بگیرد. در این پژوهش تلاش شده این مؤلفه زبانی در اشعار اخوان ثالث مورد واکاوی قرار بگیرد. مسأله اساسی این تحقیق نقطه عزیمت ذهن از زبانشناسی به تحلیل متون ادبی است که البته بحث جدیدی نیست، لیکن در این تحقیق بر عنصری از زبان یعنی ساخت قیدی- وصفی تأکید شده که نه کتب دستور زبان و نه آثاری که در حوزه شناخت و تحلیل متون ادبی براساس کارکردهایی که یک مقوله زبان میتواند داشته باشد، بدان نپرداختهاند؛ این در حالیست که دانش بلاغی نیز برای پرداختن به آن فاقد توان نظری لازم بوده است. جمع آوری اطلاعات در این تحقیق بر اساس روش کتابخانهای بوده و دادهها بر این اساس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در پایان این نتیجه به دست آمده است که اخوان ثالث از ساخت قیدی- وصفی به منظور تصویرسازی شعری و توصیف صحنهها، ابهام ادبی و ایجاز بهره برده است.
Constructing an Adverbial-Adjective means that an adjective (any kind of adjective) is placed in the predicate. In this research, an attempt has been made to investigate this linguistic component in the poems of the akhavan sales. The main issue of this research is the point of departure of the mind from linguistics to the analysis of literary texts, which of course is not a new discussion, However, this study emphasizes an element of language, namely the construction of Adverbial-Adjective, that neither grammar books nor works in the field of cognition and analysis of literary texts have paid attention to based on the functions that a language category can have. However, rhetorical knowledge also required theoretical power to researching about it. The data collection in this study was based on library method and the data were analyzed accordingly. In the end, it was concluded that the Akhavan sales used the construct of Adverbial-Adjective to describe poetic imagery and to describe scenes, literary ambiguity, and brevity.
ملخص الجهاز:
مسأله اساسي اين تحقيق نقطه عزيمـت ذهـن از زبانشناسـي بـه تحليل متون ادبي است که البتـه بحـث جديـدي نيسـت ، لـيکن در ايـن تحقيـق بـر عنصري از زبان يعني ساخت قيدي - وصفي تأکيد شده که نه کتب دستور زبـان و نه آثاري که در حوزه شناخت و تحليل متون ادبي براساس کارکردهايي که يـک مقوله زبان مي تواند داشته باشد، بدان نپرداخته انـد؛ ايـن درحـالي اسـت کـه دانـش بلاغي نيز بـراي پـرداختن بـه آن فاقـد تـوان نظـري لازم بـوده اسـت .
از آنجايي کـه در شـعر معاصـر بـرخلاف شـعر سنتي استفاده از صور بلاغي شناخته شده ، تنها عامل تشخص سـبکي بـه حسـاب نمـي آيـد، بلکه شاعران متوجه حوزه هاي ديگري نيز براي اين منظور بوده اند، مسأله زبان پـر رنـگ تـر شده و شاعران همواره در صدد دستيابي به زباني جديدتر بـا ويژگـي هـاي منحصـربه فـرد و مختص به زمانه خويش بوده اند.
خود استاد شفيعي کدکني سال ها بعد در کتـاب موسـيقي شـعر دربـارٔە کارکردهـاي صفت مي گويند: «آوردن صفت به جاي موصوف در بسياري از موارد سبب تشـخص زبـان مي شود و اين نوع صفت که در بلاغـت فرنگـي بـه آن Epithet مـي گوينـد در زبـان شـعر داراي مقام برجسته ايست ، در بسياري از قسمت هاي مهم شاهنامه فقط از همين خصوصـيت زبان شعر استفاده شده است و همچنين است بوستان سعدي و حافظ » (١٣٨٨: ٢٧).
ايجاز از ايـن نظـر کـه هرآنچه را که در کل شعر زمستان گفته ، در اين بند خلاصه کرده و اين کار هم بـا کمـک ساخت هاي قيدي - وصفي صورت گرفته است .