خلاصة:
اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ، ﭘﮋوﻫﺸﻲ اﺳﺖ درﺑﺎره ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋی )ﻏﻢ ﻏﺮﺑﺖ( در ﺷﻌﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﺗﺸﻲ ﺑﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﻳﻜﻲ از ﻣﺆﻟﻔﻪ ﻫﺎی آن )دوری از ﻣﻌﺸﻮق(. ﭘﺲ از ﺗﻌﺮﻳﻒ و ﺑﻴﺎن رﻳﺸﻪ ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋی ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط آن ﺑﺎ ﻣﻔﻬﻮم رﻣﺎﻧﺘﻴﻚ و ﺧﺎﻃﺮه و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺆﻟﻔﻪ ی دوری از ﻣﻌﺸﻮق در ﺑﺮﺧﻲ از اﺷﻌﺎر او ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﺪه. آﺗﺸﻲ در دﻟﺘﻨﮕﻲ و ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋی دوری از ﻣﻌﺸﻮق، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮق ﺧﻴﺎﻟﻲ ﻧﺮد ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺧﺘﻪ و ﺑﻪ ﺳﺮودن اﺷﻌﺎری ﻧﺴﺒﺘﺎ رﻣﺎﻧﺘﻴﻚ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. او در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﮔﺎﻫﻲ از ﻋﺸﻖ اوﻟﻴﻪ ﻳﺎد ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﮔﺎه ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮق واﻗﻌﻲ ﺧﻮد ﺑﻪ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻲ ﭘﺮدازد؛ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮد رﺟﻮع ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و درون ﻣﺎﻳﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﺶ ﻧﻴﺰ ﻣﺘﺄﺛّﺮ از ﻳﺎد ﻫﺎ و ﺧﺎﻃﺮه ﻫﺎی اوﺳﺖ، آﺗﺸﻲ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮده و ﺑﺎ ﻋﺸﻖ در ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﺶ زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮده اﺳﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺷﻌﺮش ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻳﺎدﻫﺎ و ﻳﺎدآوری ﻫﺎی ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اوﻛﺎﻣﻼ ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋﻳﻚ اﺳﺖ.