خلاصة:
کهنالگوی «زن گیتی» ازجمله قدیمترین تصاویری است که از ابتدای شعر فارسی در شعر شاعرانی چون رودکی، فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو و خاقانی وجود داشته و تا اواخر قرن هشتم ادامه داشته است. ناصرخسرو ازجمله شاعرانی است که بهوفور از این کهنالگو در شعر خود بهره میبرد و عمدتاً صفات منفی مشترکی را میان زن و گیتی به نمایش میگذارد و آنها را در ساختار تخیلات خود به کار میگیرد. عمدهترین این صفات عبارتاند از: غداری، گندهپیری، دیوکرداری، جادوگری، بیوفایی، نامهربانی، سفلگی، بدخویی، دورویی، گربهصفتی، زنگرنگی، زالشکلی، رعنایی، شویکشی، فاحشگی و گنگی. این مقاله به تحلیل ساختار کهنالگوی زن گیتی در شعر ناصرخسرو قبادیانی میپردازد و تغییر و تحولات و کیفیت و کمیتهای تصویرسازیهای این کهنالگو را در اشعار این شاعر مشهور سبک خراسانی بررسی میکند و تأثیر این نوع ساختار تخیلی را در روند شاعرانگی و اندیشۀ این فرزانۀ یمگانی نمایان میسازد. نوشتار حاضر نشان میدهد تصویر زن گیتی پیش از ناصرخسرو، در فرهنگها و آیینهای سرزمینهای دیگر هم بازتاب داشته است. سختیها و دشواریها زندگی فردی و اجتماعی ناصرخسرو، فرار از زمان و ترس از مرگ، منجر به پیدایش این کهنالگو شده است.
The universal female archetype is one of the oldest images which are emerged in primitive Persian poem of some poets of which Roudaki, Ferdousi, Manouchehri, Naserkhosro and Khaghani are highly mentioned and had been existed until 8th century. Naserkhosro is one the poets who used this archetype abundantly in his poems and mainly indicated the contributed negative traits between the female and the universe, as well and applied them in his own imaginable structure. These main traits are mentioned as: the glories, the oldness, the evil behavior, magic, being not loyal, unkindness, cruelty, wilderness, lying, being deceived, evilness, the husband-killing, being harlot, and ambiguity,. This article analyzes the universal female in Naserkhoro Ghobadiani’s poem and indicates its effect on the changes and evolutions, the qualities and quantities of the image-making in these poems by Khorasani’s style and also, proposes the effect of this imaginable structure in the poetic procedure and the thought of this scientist. The proposed study illustrates that the universal female before Naserkhosro, time escape and death frightening lead to the emergence of the archetype.
ملخص الجهاز:
چه بيني تو از بچگان که گه مادري، گاه مادندرا؟ (رودکي، ١٣٧٤: ٢٦) رودکي در جاي ديگر، جهان گربه روي را شبيه نامادرياي ميداند که با پسر و دخترش کينه جو است : جز به مادندر نماند اين جهان گربه روي با پسندر کينه دارد همچو با دختندرا (همان ، ١٣٧٤: ٧٩) فردوسي در اثر جاودانۀ خود يعني شاهنامه ، جهان را گنده پيري تلقي ميکند که از فرزند، شيرخوردن را دريغ ميدارد: چنين است کردار اين گنده پير ستاند ز فرزند پستان شير (فردوسي ١٣٨٩: ٣٨٧) سنايي غزنوي، جهان را گنده پير زشت خوي شويکشي ميداند که با نيرنگ و سخنان فريبنده اش انسان را تا لب چشمه ميبرد و تشنه بازميگرداند: اين جهان در حلي و حله نهان گنده پيري است زشت و گنده دهان تو به نيرنگ و رنگ او مگرو سخنان مزخرفش مشنو (سنايي، ١٣٨٣: ٤٧٠) حال سؤال اين است که منشأ اين تخيل آفريني و همانندسازي چيست ؟ چرا گيتي را به زن تشبيه کرده اند و عمدة صفاتي که براي زن گيتي آورده شده صفات منفي است ؟ به چه دلايلي ناصرخسرو اين کهن الگو را بسيار استفاده کرده است ؟ ٣.
بنابراين ميتوان گفت اين نوع ايماژها در شعر ناصرخسرو بيانگر نوعي اضطراب دروني و ترس از گذر زمان و واکنشي در مقابله با مرگ است که به صورت کهن الگوي زن گيتي خود را نمايان ساخته است .