خلاصة:
در این نوشتار تلاش شده است، آراء نیچه در زمینه ی اخلاق از چشم انداز روان شناختی خود فیلسوف مورد
بررسی قرار گیرد و نشان داده شود چگونه آراء فلسفی او تحت تاثیر این چش م انداز قرار دارد . نیچه با طرح
نظریه ی"اراده ی قدرت "، هم چون نیرویی بنیادین که در ژرفای طبیعت انسان به طور پنهان و دور از
دسترس "خودآگاهی" تعّین بخش اراده و اعمال انسانی است و هم چنین با نشان دادن نقش پر نفوذ عامل
" ناخود آگاهی "در عمل اندیشه و آگاهی، تفسیری روان شنا ختی از عملکرد انسا نی ارائه می نماید و
بدینوسیله "من استعلایی " ( فرارونده )، "اراده ی آزاد " و در نهایت " اخلاق" را به چالش می گیرد.
در ادامه، با بررسی برخی مفاهیم محوری نیچه ازدیدگاه روان شناختی، همانندی های آراء او در این زمینه
با مفاهیم روان شناختی نوین به ویژه در آراء فروید نیز ارائه می گردد.
This Article refers to Nietzsche’s opinions about ethics from his
psychological perspective to show how his thoughts of philosophy are
influenced from this perspective.
Nietzsche’s idea of " The Will to Power”, as a fundamental force in
depth of the human's nature, that is hidden from consciousness,
determines the human’s will and acts, and also with showing the
important and influential role of unconsciousness in act of thought and
consciousness he presents a psychological interpretation of the human's
acts, and thereby challenges concept of transcendental ego, free will
and finally ethics. In the following, by considering some of main
concepts of the Nietzsche's standpoint of psychology, his common
ideas in this subject with concepts of new psychology and especially
with Freud's opinion will be discussed.
ملخص الجهاز:
نيچه با طـرح نظريه ي "اراده ي قدرت "، هم چون نيرويـي بنيـادين کـه در ژرفـاي طبيعـت انسـان بـه طـور پنهـان و دور از دسترس "خودآگاهي " تعين بخش اراده و اعمال انساني است و هم چنين با نشـان دادن نقـش پـر نفـوذ عامـل " نـاخود آگـاهي "در عمـل انديشـه و آگـاهي ، تفسـيري روان شـناختي از عملکـرد انسـاني ارائـه مـي نمايـد و بدينوسيله "من استعلايي " ( فرارونده )، "اراده ي آزاد " و در نهايت " اخلاق " را به چالش مي گيرد.
در جريان تاويل اين غرايز و اميال و طبيعت ذاتي ما اسـت کـه بـه گونـه اي خاص ظهور مي يابند و اين همه چيزي نيست جز آشـکارگي اراده قـدرت در مـا و افاضـه ي معنا بر جهان ، درنتيجه شناسايي بدين معنا که جهان حامل معنايي از پيش تعيين شده است و انسان قادر است فارغ از حالات درونـي خـويش بـه شناسـايي آن نايـل گـردد تـوهمي بـيش نيست .
حکمت شادان ، قطعه ٣٠٧ ، ص ٢٧٤ با تحقيق و بررسي آراء روان شناختي نوين ، مي توان پي برد که تا چه اندازه نيچه بـه دانـش روان شناسي دست يافته بود و خود او بر اين باور بود که برخي از خصـلت هـاي ذاتـي روان شناختي و فيزيولوژيک ( تن – کارشناختي )وجود دارد که هويت و اعتقادات و ارزش هـاي انسان را تعين مي بخشد و فرويد نيز دربـاره ي او مـي گويـد : « نيچـه از آن جهـت کـه ايـن واقعيت عميق اساسي راجع بـه طبيعـت انسـاني را کشـف نمـود شخصـيتي منحصـر بـه فـرد 1 بود.