خلاصة:
علم «روایت شناسی» در اصطلاح خاص آن، به معنی بررسی نظام های کلی حاکم بر روایت و ساختار پیرنگ، علمی نوین و ثمره گسترش مکتب ساختارگرایی در قرن بیستم است. «ژرار ژنت» فرانسوی از برجسته ترین روایت شناسانی است که تحت تأثیر این مکتب و نظریه پردازان آن، مثل بارت و تودوروف، نظریه ساختار روایی خود را ارائه داد. او با تقسیم روایت به سه سطح داستان، روایت و راوی طرق ایجاد رابطه و تعامل بین این سطوح را بررسی نمود. پژوهش حاضر تلاش نموده است تا با استفاده از روش تحلیلی، توصیفی یکی از داستان های کوتاه «نجیب کیلانی» - از ادبای برجسته معاصر مصر- به نام «ابومعزّی» را که محتوایی میهن پرستانه و ضد استعماری دارد، بر اساس نظریه ژنت، در دو مقوله وجه و لحن روایی بررسی نماید. هدف این جستار سنجش میزان بهره گیری نویسنده داستان از اصول روایی برای انتقال اندیشه هایش می باشد. نتایج به دست آمده از تحلیل ها حاکی از آن است که نویسنده با به کارگیری شکل روایی «نقل» و شیوه گفتار «مستقیم» سعی در کم کردن فاصله بین سطوح داستان دارد؛ ضمن اینکه با بهره جستن از دیدگاه «برتر» و زاویه دید « دانای کل» احاطه خود به رویدادهای داستان را افزایش داده است. بر اساس شیوه روایت شناسی ژنت، می توان ساختار روایت را بدون در نظر گرفتن محتوای داستان و ایدئولوژی نویسنده و فقط با توجه به متن تحلیل کرد.
ملخص الجهاز:
ژرار ژنت ١ فرانسوي نيز با تقسيم روايت به سه سطح داستان ، روايت و راوي، روش هاي ايجاد رابطه و تعامل بين اين سطوح را با استفاده از سه مقولۀ زمان ، وجه و لحن روايي معرفي کرده است .
ب ) دورة ساختارگرايي ٩ (١٩٦٠-١٩٨٠): اين دوره بيشتر با ساختارگرايي فرانسوي شناخته ميشود که از مهم ترين شخصيت هاي آن ميتوان به تني چند از پژوهشگران اشاره کرد: کلود لوي استروس در مقالۀ «تحليل ساختاري اسطوره »، اسطوره ها را به واحدهاي دلالتي پايه تقطيع کرد؛ تزوتان تودوروف اصطلاح روايت شناسي را در اشاره به علم روايت نخستين بار در سال ١٩٦٩ در کتاب دستور زبان روايت به کار برد و بررسي کرد چگونه عناصر روايي مانند مقوله هاي نحوي عمل ميکنند؛ کلود برمون ١٠ ويژگيهاي منطق روايي را براي رمزگذاري کنش روايي برشمرد؛ رولان بارت در کتاب تحليل ساختاري روايت به طبقه بندي رخدادهاي روايي به پايه و پيرو پرداخت و مفهوم رمزگان روايي را مطرح کرد (همان ، ١٥١)؛ آلگرداس گريماس ١١ با طرح «الگوي کنشي» که متشکل از سه جفت کنشگر متضاد بود، اجراي قواعد عمدة پيرنگ در شش نقش کنشي را نشان داد (تايسن ، ١٣٨٧: ٣٦٤)؛ نورتروپ فراي ١٢ با نظريۀ «اسطوره ها» و ارائۀ چهار الگوي روايي، با عنوان «ميتوس » ـ که انواع ادبي بر آن استوار است ـ گام ديگري در اين عرصه برداشت (گرين ، ١٣٨٥: ٢٤٧).