خلاصة:
عمده نظریههای علم دینی در ایران نه تنها در تلاش برای تحقق عملی سازگاری علم و دین، بلکه فراتر از آن در پی بکارگیری آموزههای دینی در علم و آموزش علوم (طبیعی و انسانی) و برقراری نسبتی میان آنها هستند. هدف از این مقاله تحلیلی بر مساله کاربست علم دینی در آموزش علوم (طبیعی) است که در ذیل مسئله گستردهتر "تحققپذیری علم دینی" قرار دارد و در راستای تحلیل و بررسی دقیقتر مسئله، در آغاز سه تز (پیشنهاد) طرح میشوند: نخست، آموزش علم دینی یک آرمان بیمعنی و امکانناپذیر است؛ دوم، به جای آموزش علم دینی باید از آموزش دینی علم سخن راند؛ و سوم، آموزش دینی علم هم خود یک متناقضنما (پارادوکس) است. این پیشنهادها با روشی تحلیلی و با اتکا به نظریههای علم دینی و نیز شناختی که درباره ماهیت، ساختار و اهداف آموزش علوم وجود دارد بررسی میشوند. این پژوهش نشان میدهد که آموزش علم دینی در وضعیت کنونی و با توجه به فقدان مدل دینی برای علوم، اگرچه علیالاصول بیمعنا و امکانناپذیر نیست، اما یک آرمان (نه به مفهوم دستنیافتنی) است. در عوض، آموزش دینی علم در وضعیت کنونی ممکن و تحققپذیر است؛ با این وصف، باتوجه به اهداف کنونی آموزش علوم در صورت جانبداری جزمگرایانه از دین، آموزش دینی علم میتواند واقعیتی متناقضنما (پاردوکسیکال) باشد. با توجه به این شرایط، مسئله کاربست علمدینی در آموزشعلوم نه تنها با چندین مسئله دیگر گره خورده است، بلکه میتواند به آنها هم تقلیلپذیر باشد و پاسخ دقیقتر مسئله هم مبتنی بر پاسخ آن مسائل وابسته است.
Most theories of religious science in Iran, not only try to realize the practical compatibility of science and religion, but also seek to apply religious theses in (natural and social) sciences and their education. The purpose of this paper is to analyze the "application of religious science in (natural) science education", which is under the broader problem called the "realizability of religious science theories". in order to analyze and study the problem in more detail, three theses (suggestions) are proposed at the beginning: First, the religious science education is a nonsense ideal and impossible. Second, instead of Religious Science education we must talk of religious education of science. Third, religious education of science is itself a paradox. these theses analytically have examined based on religious science theories, as well as goals, structure and nature of science education approaches. This study shows that religious science education in the current situation and due to the lack of a religious model for science, although not in principle meaningless and impossible, but an ideal (not in the sense of unattainable). Instead, religious education of science is possible and realizable. However according to the standard goals of current science education, biased and dogmatic approach to religion leads to paradoxical "religious education of science" construct. Thus, the problem of "application of religious science theories in science education", not only tied to several other problems, but also it can be reduced to them, And the more accurate answer to the problem is rely on the solutions to those associated problems.
ملخص الجهاز:
با توجه به مقدماتی که در باب مسئله کاربست علم دینی در آموزش و پرورش و نیز محدود نمودن خود به حوزه آموزش علوم آمده است، در وجه نخست با توجه به مفروض گرفتن معناداری و امکان نظری علم دینی، امکان تحقق عملی و اجرایی آن بررسی می شود و از منظر دوم، با توجه به مفروض گرفتن ضرورت توجه به علم دینی در آموزش و پرورش، سازگاری و تطبیق آن با آموزش علوم بررسی می شود و مسئله در قالب دو سوال زیر قابل طرح است: آیا مدلها و الگوهای علم دینی عملا قابل بکارگیری در آموزش علوم هستند؟ و دوم اینکه آیا برنامه درسی آموزش علوم قابلیت تطبیق با نظریههای علم دینی را دارد؟ در مواجه با مسئله و برای تحلیل دقیق تر آن، با روشی تحلیلی از هر دو وجه، مسئله بیش تر بررسی می شود؛ از یک طرف عمدتا با استناد به دو نظریه علم دینی نظریه گلشنی و جوادی آملی- و بر مبنای این دو نظریه انتخابی به بررسی قابلیت هایی پرداخته می شود که در این نظریه ها ممکن است برای تحقق در آموزش و پرورش بکار آید و از طرف دیگر با استناد به ساختار، ماهیت و اهداف آموزش علوم و با توجه به آن نظریه ها، پرسش آموزش علم دینی یا آموزش دینی علم مورد تحلیل و برررسی قرار می گیرد.