ملخص الجهاز:
"پونیک که حدس میزد همان بلا بر سر برادرش آمده باشدبه سنگفرشهای کف پیادهرو خیره شد و به فکر کرو رفت،او با خودش اندیشید که باید به خاطر آوردن مدرسه باعث انتقالش به مدرسه شده باشد،بنابراین سعی کرد اینبار آقای ناظم را در ذهنش مجسم کند.
پونیک که حدس میزد پانوک قیافهء مادرشان اونیگا را مجسم کرده است تصمیم گرفت قیافهء مادر را به خاطر آورد تا به برادرش ملحق شود و درست چند لحظهء بعد هردو در کنار مادرشان بودند.
اونیگا مشغول شستن ظرفها بود و هنوز متوجه آن نشده بود، پونیک میخواست به پانوک بگوید که نباید مادر را نگران کنند و بهتر است جایی بیرون از خانه را در ذهنشان مجسم کنند تا بیشتر دربارهء (به تصویرصفحه مراجعه شود) این موضوع فکر کنند و به گونهای بهتر آن را با مادرشان،اونیگا،در میان بگذارند که ناگهان احساس کرد بدون اینکه جایی را مجسم کند به همراه برادرش با تأثیر همان نور و نیروی مزمور به نقطهای عجیب و تاریک انتقال یافتند."