"حکایات ظریفه زنان (به تصویرصفحه مراجعه شود) -وقتی رابعه را به خانه حسن بصری گذر افتاد و حسن بر بام صومعه چندان گریسته بود که آب از ناودان میچکید و قطرهای چند از آن بر رابعه آمد.
حسن بصری را این سخن سخت آمد و هیچ نگفت.
حسن سجاده بر روی آب انداخت و گفت:ای رابعه!بیا تا این جادو رکعت نماز کنیم.
پس رابعه سجاده در هوا انداخت و گفت:ای حسن این جا آی تا از چشم خلق پوشیده باشی.
نقل است که زن حاتم اصم چنان بود که حاتم او را گفت: من به غزا میروم،تا چهار ماه، نفقه تو چند رها کنم؟گفت: چندان که زندگانیم خواهی ماند.
گفت:روزی هم به دست تو نیست.
چون حاتم برفت،پس زنی مر زن وی را گفت:حاتم روزی چند مانده است؟گفت:حاتم روزیخواره بود.
یکی از بزرگان عرب که مشهور به قباحت وجه و کراهت منظر بود زنی داشت به غایت صاحب جمال و حمیده خصال."