خلاصة:
طبق تفسیر متداول از تاریخ فلسفه اسلامی، ابنسینا در کنار فلاسفهای چون شیخ اشراق و ملاصدرا به عنوان نمایندگان سه جریان عمده فلسفی جهان اسلام، یعنی فلسفه مشاء، اشراق و متعالیه شناخته میشوند. این مقاله بیش از آنکه وارد متن منازعات و مسائل فلسفی ناظر به فلسفه سینوی و اسلامی شود، از افق مباحث فلسفهشناسی (Metaphilosophy) و تاریخنگاری فلسفه (Historiography of philosophy) به رویکرد شناسی تفاسیر از ماهیت فلسفه سینوی با توجه به مقولات فلسفه معاصر غربی و تامل در باب منطق تحول این رویکردها میپردازد. میتوان از چهار نوع خوانش فلسفه اسلامی و به تبع آن فلسفه سینوی یعنی تفسیر هانری کربن (تفسیر اشراقی)، تفسیر اتین ژیلسون (تفسیر اروپامحور)، حائری یزدی (تفسیر تحلیلی) و محمد عابدالجابری (تفسیر ایدئولوژیک) سخن گفت و به تحلیل و مقایسه این دیدگاهها پرداخت. در پایان ضمن اشاره به مبانی و لوازم هر یک از این رویکردها نشان داده خواهد شد که مطالعات فلسفه اسلامی (و به ویژه سینوی) در ایران معاصر، اگر با التفات به این سنخ مباحث و رویکردها باشد مسیر خود را خودآگاهانه تر و البته ناظر به مسائل انضمامی فرهنگ معاصر دنبال خواهد کرد.
According to the popular interpretation of the History of Islamic philosophy, Ibn Sina, along with philosophers such as Shaikh Al-Ishraq and Mulla Sadra, are known as the representatives of the three major philosophical currents of the Islamic world. This article, rather than entering the text of the controversies and philosophical issues concerning Islamic philosophy, from the perspective of metaphilosophy and historiography of philosophy, and for the first time to the approaches of interpretations of philosophy of Ibn Sina according to the categories of Western Contemporary philosophy deals with and explores its central idea and achievement at the same level. We can speak of four types of interpretations of Islamic philosophy and consequently of philosophy of Ibn Sina, namely Henry Corbin (Illumination interpretation), Etienne Gilson (Eurocentric interpretation), Haeri Yazdi (analytical interpretation) and Mohammad Abed aljaberi (ideological interpretation) and analyze and compare These views pay off. In the end, while pointing to the Principles and consequences of each of these interpretations, it will be shown that the studies of Islamic philosophy (especially philosophy of Ibn Sina) in contemporary Iran, if it is with regard to these types approaches, will find its way more self-consciously and of course Concrete issues of contemporary culture will follow.
ملخص الجهاز:
تاريخ پذيرش : ١٣٩٩/٠٤/٢٧ تاريخ دريافت : ١٣٩٩/٠٦/١٥ مقدمه بدون اينکه ادعاي استقصاي تام داشته باشيم ، در کنار تفسير متداول از فلسفه ابن سينا به عنوان يکي از سه جريان عمده فلسفه در جهان اسلام ، از چهار تفسير اروپامحور (به نمايندگي ژيلسون )، اشراقي (به نمايندگي هانري کربن )، تحليلي (به نمايندگي حائري يزدي) و ايدئولوژيک (به نمايندگي محمد عابدالجابري) دربارة تاريخ فلسفه اسلامي و در نتيجه دربارة فلسفه ابن سينا دوره معاصر ميتوان سخن گفت .
وجه اين امتياز بخشي آن است که تاريخ فلسفه کربن به نوعي تلاش براي عبور از تفاسير غالب شرق شناسانه از فلسفه اسلامي دلالت دارد و از سوي ديگر حداقل دو رويکرد ديگر يعني رويکرد تحليلي حائري يزدي و رويکرد ايدئولوژيک جابري که بدان خواهيم پرداخت ، صراحتا موضع خود را در تقابل با کربن تعريف کرده اند.
بخش پنجم اين کتاب به «فلسفه عربي و يهودي» اختصاص دارد و ژيلسون در آن ضمن اشاره به سهم شرق ، تمدن اسلامي و حتي آفريقا (ازطريق مصر) در پيدايش و بسط فلسفه قرون وسطي، اهميت فلسفه عربي و يهودي را صرفا به جهت نقش آنان در فهم و تفسير بهتر فلسفه مسيحي ميداند و همچون ساير مورخان اروپايي، فلسفه فارابي، ابن سينا و ابن رشد را ذيل تاريخ فلسفه غربي مطرح ميکند.
(in Persian) Haeri Yazdi, Mehdi (1992) The principles of Epistemology in Islamic philosophy: Knowledge by Presence, New York State University Press.
(in Persian) Nasr, Seyed Hossein (2009) History of Islamic Philosophy, Vol. 5, trans.