خلاصة:
آنچه در نگاه اول از تورق در گلستان پرنقش و نگار دیوان استاد
سیدمحمدحسین شهریاردر دل وجان خواننده به دست می آید،غزل واره های
سهل و ممتنع اما زلال و روان عشقی سر کشیده و ناکام است که از اوان
جوانی دامنگیر روح خام عاشقی دلشکسته می شود و رفته رفته، دم شعرهایش
را آتشین تر می کند، با این همه شگفت اینجاست که امواج سرکش این عشق
به وصال نارسیده ، نه تنها شهریار را به ورطه نومیدی و دل شستن از زندگانی
نمی کشاند، بلکه از صورت به معنا می رود و در واقع از رهگذر این عشق،
گوهرهای ناب در جانش تلالو می یابد و روزنی از نور و معرفت برای وصال
حضرت ابدی بررویش گشوده می شود.
نویسندگان و محققان بسیاری تاکنون د ر شرح احوال این شاعر شید ا کتابها
و مقالات نوشته اند؛ اما آنچه که نگارنده را برآن داشت تا قلم دروادی
شعرشهریاربگرداند، وجود گوهر گران و در پنهان شده نایابی است که
تماشاگران شهرشعرشهریار، کمتر در ارزش و خاصیت گرانسنگی آن قلم
زده اند. این گنجینه پربها، وقف هنرمندانه واژگان جادویی شهریار به انقلاب
اسلامی و آرمان های جاودانه ومیراث عظیم امام خمینی(ره) است.
بررسی دیوان شهریارنشان می دهدکه وی ازدوران نوپایی نهال انقلاب،بسان
باغبانی وفادار ، نقش موثری درحراست ازاین درخت تازه به ثمررسیده ایفامی
کند.بی گمان بخش عمد ه ای ازمحبوبیت وی در نزدمردم ایران،افزون
برغزل های شورانگیز فارسی و مجموعه بی نظیر"حیدربابا "، مدیون همراهی
خالصانه وبی شائبه او باجریان انقلاب اسلامی مردم ایران است.
نکته مهم درخصوص اشعارانقلابی شهریاراین است که وی به خاطرسرودن
این گونه شعرهای انقلابی آماج سرزنش برخی ازشاعران چپگرای
معاصربودودراین حال شهریار سرسختانه ایستاده بودوازارزشهای دینی وانقلابی
دفاع می نمود.
نویسنده دراین نوشتارباارایه تحلیل ی ازسروده های انقلابی شهریار،ردپای
اشعاراین شاعربزرگ معاصردرخصوص انقلاب اسلامی ورهبری عظیم الشان
آن را بررسی می نماید.
ملخص الجهاز:
استاد شهريار اگرچه نتوانست خود به ميدان جهاد بشتابد، اما با جهاد قلمي ، همواره جهـادگران توفيـق يافتـه را سـتايش مـي کنـد و مي نويسد: جهاد در راه دين جهــاد، دولــت دنيــا و عــزت عُقباســت هم از بزرگ ترين واجبات دين خداسـت اگــر جهــاد نکــردي نمــي رســي بــه يقــين يقــين ، کــه ذروه ايمــان و قلــه تقواســت خدا حکومت دين وعده داده بـود و کنـون مسلم است که موعد رسيد و عهد وفاست در اين جهـاد نـه تنهـا دعـاي ماسـت بلنـد بلنــد از همــه کائنــات ، دســت دعاســت جهاد کن که از پس جنگ بـا جهـانخواران جهان جهنم کفر و بهشت صلح و صفاسـت مقـــدّر اســـت کـــه پيروزمنـــد بازآييـــد شهيد هم که اگر وصـل بالقـاء خداسـت (ديوان شهريار: ٤٨٧) با تأملي اندک در گزيده ابيات انقلابي شهريار، مي تـوان بـه عمـق وفـاداري او بـه انقلاب اسلامي پي برد و قطرات اشـکي را کـه در بدرقـه کـاروان جهـاد از چـشمانش جاري مي شود به عينه حس کرد و ديد: قافله جبهه بــه فــتح قلــه قــدس و قــصاص خونخــواهي رســـي بـــه قلـــه قـــاف بقيـــه اللهـــي چو شمع صبحم و اشکي که چون ستاره صبح بــه پــشت قافلــه جبهــه مــي کــنم راهــي ســـهيل تافتـــه بـــر کـــان گـــوهرم ، لـــيکن بــه قهــر صــاعقه يــاقوت کــوهيم کــاهي بـــدين بلنـــدي خرگـــاه جـــشن عاشـــق را کجــا رســد بــه تــو فريادمعــدلت خــواهي صــبور بــاش بــه کــار جهــاد و وقــت شــناس فريــب هــم مخــور از شــايعات افــواهي (ديوان شهريار:٥٠٥) به راستي شهريار اين ترک پارسي گوي ايران غيرت و بلنـد همتـي را از کـوه هـاي سترگ آذربايجان آموختـه بـود کـه بـا همـه بدعهـدي هـاي روزگـار،" نـصف حقـوق بازنشستگي خود را ماهيانه به جبهه ها تقديم مي کند و حتي آن قدر بلنـدطبع اسـت کـه چک اهدايي رياست جمهوري را نيز براي عشق بـه انقـلاب و امـام بـه نـام جبهـه هـا پشت نويسي مي کند تا علاوه بر قلم خود با مال و جان خويش نيـز در صـحنه انقـلاب حاضر باشد" (عليزاده ، ١٣٧٩: ١٣٢).