خلاصة:
برای تشریح ادعای لاکاتوش مبنی بر همکاری تاریخ علم و فلسفه علم، سه مرحلهی متفاوت را باید از هم تفکیک کرد. در مرحله اول فلاسفه علم بر حسب آنچه که مورخین، «تاریخ درونی علم« مینامند، روششناسی علم را میسازند و بر اساس همان روششناسی، توضیحی عقلانی از رشد معرفت عینی ارائه خواهند داد. در مرحله دوم، تاریخ علم ابزاری خواهد شد که به وسیله آن میتوان دو روششناسی رقیب را ارزیابی و مقایسه کرد، و در مرحله سوم هر کدام از روششناسیها به یک تاریخ بیرونی تجربی نیز (که مکمل تاریخ درونی خواهد بود) نیاز خواهند داشت. تاریخ بیرونی مواردی را که تاریخ درونی قادر به بازسازی عقلانی آن نیست به صورت تاریخی، اجتماعی یا روانشناختی توضیح خواهد داد. در نتیجه چنین رویکردی، معقولیت تاریخ علم (یا به تعبیر لاکاتوش «تاریخ درونی علم») ملاکی برای ارزیابی میان روششناسیهای متفاوت (که توسط فلسفه علم تاکنون مطرح شدهاند) قرار خواهد گرفت. این مقاله، رابطه میان تاریخ علم و فلسفه علم از منظر لاکاتوش را بهانهای قرار میدهد تا به وسیله آن نسبت این نگاه با واقعگرایی (چه علمی و چه تاریخی) مورد بررسی قرار گیرد. برای این منظور ابتدا نقش فلسفه برای تاریخ از منظر لاکاتوش، و سپس نقش تاریخ در قضاوت میان فلسفههای متفاوت به تفصیل شرح داده میشود، در بخش بعد به انتقادات مهمی که به این دیدگاه وارد شده پرداخته خواهد شد و در نهایت بررسی میشود که چنین رویکردی به تاریخ (و همچنین فلسفه) علم چه تبعات (و مزایا و معایبی) برای نگاه واقعگرایانه خواهد داشت
The paper examines the relationship between the history of science and philosophy of science from Imre Lakatos' point of view. According to him, to narrate a history of science, historians need a Methodology proposed by a Philosopher of science. The Philosophical methodology determines the way we make history. The methodology enables a historian to present a rational historical story for rising today's science. So history cannot be written unless a historian choose a philosophy of science. For Lakatos, some of the historical constructions are better than others. The aim of a Philosophy of science is to reconstruct the history of science, in a way that it has the highest degree of rationality. In other words, the purpose of Lakatos' philosophy of science is to rational reconstruction of the history of science. In this paper, firstly, the role of philosophy of science for history of science, and secondly, the role of history of science in judging different philosophical methodologies, will be discussed. Finally, the implications of the Lakatos approach for scientific realism will be examined interaction between philosophy and history, Lakatos, Historiography of science
ملخص الجهاز:
هرچند لاکاتوش نيز از فلاسفه علمي است که عميقا به وجود ارتباط ميان فلسفه و تاريخ علم اعتقاد دارد اما او رابطه ميان اين دو را به نحو متفاوتي از کوون تعبير کرده است .
اين ادعاي لاکاتوش که تاريخ علم ميتواند در ارزيابي روش شناسيهاي متفاوت و رقيب نقش ايفا کند، بيش از موارد ديگري که او در مورد آن اظهار نظر کرده ، مورد نقد قرار گرفته است .
در نتيجه چنين رويکردي، معقوليت تاريخ علم يا به تعبير لاکاتوش «تاريخ دروني علم » ملاکي براي ارزيابي ميان روش شناسيهاي متفاوت (که توسط فلسفه ي علم تاکنون مطرح شده اند) قرار خواهد گرفت .
در نتيجه چنين رويکردي، معقوليت تاريخ علم يا به تعبير لاکاتوش «تاريخ دروني علم » ملاکي براي ارزيابي ميان روش شناسيهاي متفاوت (که توسط فلسفه ي علم تاکنون مطرح شده اند) قرار خواهد گرفت .
براي اين منظور ابتدا نقش فلسفه براي تاريخ از منظر لاکاتوش ، و سپس نقش تاريخ در قضاوت ميان فلسفه هاي متفاوت به تفصيل شرح داده ميشود، در بخش بعد به انتقادات مهمي که به اين ديدگاه وارد شده پرداخته خواهد شد و در نهايت بررسي ميشود که چنين رويکردي به تاريخ (و همچنين فلسفه ) علم چه تبعات (و مزايا و معايبي) براي نگاه واقع گرايانه خواهد داشت .
در ديدگاه لاکاتوش برخلاف نگاه رايج ، مرز ميان تاريخ دروني و بيروني را يک روش شناسي علمي خاص که مورد نظر مورخ بوده معين ميکند.
فلسفه علم روش شناسي هنجاري را براي مورخ مهيا ميکند، و اين در حالي است که خود تاريخ ، اصولي دارد که به وسيله آنها انتخاب ميکند.