ملخص الجهاز:
"اصفهان رضا قلی حکیمی حسین دودی اصفهانی در شمارهء 208 آنمجله،جناب آقای فضل الله مجلسی تحت عنوان،داستانهائی از حسین دودی شاعر اصفهانی و برخوردهائیکه آن رند بند گسیخته دائم الخمر با آقا نجفی روحانی مقتدر همزمان ظل السلطان داشته و بسبب اطلاع از مسائل شرعی و نکتهسنجی از مجازات رهیده بود برشتهء تحریر و درج در ایندفتر گردید.
بحد شرعی محکوم و در حین اجرای حکم زمانیکه ضربان شلاق یکی؟؟؟؟؟بگردهاش نواخته میشد،روی به آقا نموده چنین نوا سرمیدهد: زاهدا بر ما مزن آئینه ذاتیم ما بر جمال بیمثال دوست مرآتیم ما گر توئی از پاردم سائیدگان مدرسه پاچه ورمالیده کوی خراباتیم ما اینهم رونوشت دسنویس غزلی،که تصور میرود شاعر دلسوخته اصفهانبمناسبت اینواقعه سروده است: زاهدا منکه بمیخانه نشستم بتوچه ساغر باده بود در کف دستم بتوچه تو که غش میکنی از روی ریا گو چه بمن منکه از رنگ ریا جمله برستم بتوچه تو اگر شیشه رندان بشکستی چه بمن من اگر توبه صد ساله شکستم بتوچه تو بمحراب نشستی احدی گفت چرا؟ من بمیخانه اگر باده پرستم بتوچه آتش دوزخ اگر روی بم و تو کند تو که خشکی چه بمن منکهترستم بتوچه گفته بودی شده گمراه بعالم دودی جان من هرچه تو گوئی همه هستم بتوچه"