خلاصة:
در طول تاریخ، نهضتها و جنبشهای متعددی در جوامع گوناگون شکل گرفته است و تقریبا پس از وقوع تمامی آنها، اندیشمندانی ظهور کردهاند که به شکست آن جنبش و یا نهضت حکم داده و آن را تئوریزه کردهاند. مسئلۀ پژوهش پیش رو حول این موضوع شکل گرفته است که چرا علیرغم تاثیرگذاری جنبشها و نهضتها، سوژه به شکست و ناکامی آنها مجاب میشود؟ برای یافتن پاسخ، از نظریههای روانشناسی اجتماعی- سیاسی ژاک لکان که دارای زمینهای پساساختارگرایانه است، به عنوان روش بهرهبرداری شده است. همچنین جنبش مشروطه به عنوان نمونه، جهت کاربست نظریههای لکان به عنوان روش انتخاب شده است. پاسخ احتمالی به پرسش یادشده بر اساس نظریههای لکان بازمیگردد به اهمیت وجود میل و فانتزی سوژه در پویایی و حرکت انسان. یافتههای پژوهش نشان از آن دارد که باور سوژه به شکست، امری محتوم و ضروری است. اما این باور، به امر واقع مرتبط نیست، بلکه ریشه در شکاف همیشگی و هستیشناختی میان سوژه و دیگری دارد.
Throughout history, numerous movements have been formed in various societies, and after almost all of them, thinkers have emerged who have judged the failure of that movement and theorized it. Therefore, this question arises as to why, despite the influence of movements, the subject is persuaded to its failure? To find the answer, Jacques Lacan's psycho-socio-political theories, which have a post-structural background, have been used as a method. Also, the constitutional movement, as an example, has been chosen as a case study for applying Lacan theories. The possible answer to this question, based on Lacan theories, refers to the importance of the subject's desire and fantasy in human dynamism and movement. The research findings show that the subject's belief in failure is inevitable. But this belief is not related to reality but is rooted in the perpetual and ontological gap between the subject and the other.
ملخص الجهاز:
اما فارغ از درستی یا نادرستی گزارههای یادشده و نیـز فـارغ از آنکـه تـا چـه میـزان مباحث مطرحشده با واقعیات همخوانی دارد، مسئلۀ اصلی پژوهش حاضـر آن اسـت کـه اساساً چرا بسیاری از افراد، اعم از کسانی که در بطن جنبش بودهانـد تـا اندیشـمندان و محققان متأخری که به جنبش مشروطه پرداخته اند، بر شکست آن باور داشـته و تأکیـد میکنند؟ باور به شکست مشروطه آیا خود معلول علتی نیست ؟ آیا مـیتـوان گفـت کـه «سوژه »، تحت تأثیر عامل و یـا عـواملی بـه شکسـت مشـروطه بـاور پیـدا کـرده و آن را استنتاج مینماید؟ از آنجایی که مسئلۀ محوری به «نظریه » بازمیگردد، میتوان این تحقیق را مطالعه ای «متاتئوریک » دانست .
سپس بر اساس آموزههای لکـان بـه چگـونگی شـکل گیـری نهضـت مشروطه ، فانتزی ترقی و میل به حکومت قانون در سوژه در ایران اشاره خواهد شـد و در نهایت ، چرایی و چگونگی مجاب شدن سوژه به شکست مشروطه بررسی خواهد شد.
حال سـؤال ایـن اسـت کـه فـانتزی ترقـی و توسعه ، به دنبال نمایش کدام میل بوده و وعدة تحقق چه چیزی را میدهد؟ میلِ حکومت قانون فانتزی وعده میدهد و سوژه، خود را در وعدة تحقـق یافتـۀ فـانتزی، تصـور و تخیـل میکند.
سوژه در تمام عمر تـلاش دارد کـه بـا ایجاد فانتزی و میل ، این شکاف را حذف کند و به آرزوی خود دست یابـد؛ امـا سـوژه از سویی نمیتواند و از سوی دیگر، نبایدتحقق فـانتزی و میـل را درک نمایـد.