خلاصة:
مفهوم صورت زندگی بنیادیترین مفهوم در منظومه مفاهیم ویتگنشتاین متاخر است، بااینحال ویتگنشتاین خود چنانکه اقتضاء رویکرد اوست تعریف روشنی از آن به دست نداده و چهبسا عمدا آن را بهصورت پر ابهام بهکاربرده است. این جستار، ضمن اشاره اختصاری به برخی از تفسیرهای موجود در این باب، تلاش نموده است صورت زندگی را در پیوند با دیگر مفاهیم فلسفه متاخر ویتگنشتاین بررسی نموده و به مشخصههای بپردازد که به این مفهوم نقش محوری در اندیشه ویتگنشتاین میبخشد. با گذر از نظریههای تبیینی در باب پدیدارهای زبانی و بذلتوجه به کاربرد عملی زبان، صورت زندگی همچون امر دادهشده و خود بدیهی و حقیقت نهایی توضیحناپذیر ظاهر میشود که بنیاد رویههای کاربرد زبان، بنیان توافق و مرجع نهایی صدق و کذب است. امری که هیچچیز خارج از آن وجود ندارد و منبع همه آشکارگیها است.
The concept of the form of life is the most fundamental concept
in Wignstein's later system of concepts. However, Wittgenstein
himself did not give a clear definition of what his approach
required, and perhaps deliberately used it ambiguously. This paper,
while briefly referring to some of the existing interpretations in this
chapter, has tried to examine the form of life in connection with
other concepts of Wittgenstein's late philosophy and to deal with the
characteristics that give this concept a central role in Wittgenstein's
thought. This paper, while briefly referring to some of the existing
interpretations in this chapter, has tried to examine the form of life
in connection with other concepts of Wittgenstein's late philosophy
and to deal with the characteristics that give this concept a central
role in Wittgenstein's thought. By passing through explanatory
theories about linguistic phenomena and paying attention to the
practical use of language, the form of life appears as ordered and
the self-evident and ultimate inexplicable truth appears that the
foundation of language usage practices is the basis of agreement
and the ultimate reference of truth and falsehood. Something that
has nothing outside of it and is the source of all revelations.
ملخص الجهاز:
از دید ویتگنشتاین شیوه تفکری که از طریق تدارک نظریه و ساختن مدل به تبیین معناداری گزاره میپردازد از اساس اشتباه است که میبایست با رویکرد توصیف جزئیات موارد خاص کاربرد زبان در زندگی روزمره کاربران زبان، جایگزین شود.
او رویکردهای تبیینی، اعم از «ایدئالیسم»، «واقعگرایی» و یا «حسگرایی» را رد میکند و معتقد است که هرکدام از اینها در مقام تجزیهوتحلیل دادهها و امور واقع، زبان فرمال و صوری جدیدی ابداع میکنند و بر مبنای آن بهزعم شان دست به تبیین و یا کشف واقعیت و یا صدور نظریه فلسفی جدید میزنند؛ اما درواقع آنها بهجای رد یا اثبات گزارههای ناظر به امور واقع فقط همان بازی زبانی را که در خارج از سپهر عمومی اختراع کردهاند رد یا اثبات میکنند (ویتگنشتاین، 1380، بند 402).
او برای ایضاح مقصود خود به تمثیلهایی اشاره میکند؛ ازجمله زبان را به یک جعبهابزار مقایسه میکند و نقش واژهها را مانند کاربرد ابزارهای متنوع میداند (ویتگنشتاین، 1380، بند 11)؛ لذا با بیانی واضح میگوید: نشانه بهتنهایی مرده است اما کاربرد است که به آن زندگی میدهد.
ویتگنشتاین بهواسطه مفهوم بازی زبانی، ما را به بُعد زمانی و مکانی زبان هدایت میکند و امیدوار است که بهتدریج دریابیم که هیچچیزی خارج از امر عادی در کار نیست (ویتگنشتاین،1380، بند 94) و هر آنچه ما در جهت فهم ذات زبان به آن نیازمندیم در معرض دید قرار دارد و آشکار است.
در این زمینه است که مفهوم صورت زندگی در منظومه مفاهیم ویتگنشتاین در نقش بنیادین خود ظهور میکند و ارتباط میان سخنگفتن با زبان و فعالیتهای غیرزبانی را مشخص میسازد.