خلاصة:
در حکمت متعالیه برخلاف فلسفه مشّاء، معارف فلسفی و عرفانی به هم وابستهاند. اما علامه طباطبایی با بازگشت به روش مشّائی، از معارف عرفانی در فلسفهاش استفاده نکرد. این جستار با روش توصیفی ـ تحلیلیِ آراء استاد جوادی آملی، علل این تغییر در مشی علامه را بررسی میکند و در نهایت روشن میشود که اولاً معرفت شهودی مادامی که در نفس مکاشِف بهصورت علم حضوری است، دارای مفهوم نیست و در نتیجه قابلیت استفاده در تعاریف و استدلالات فلسفی را ندارد. ثانیاً معرفت شهودی، یقینی روانشناختی است که ضابطه منطقی برای اثبات دادههای آن وجود ندارد. بنابراین در فلسفه برهانمحور کارآیی ندارد. ثالثاً اگر مکاشِف، آن معارف را در قالب قضیه بیان کند، به دلیل امکان خطا یا شخصی بودن یقینِ حاصل از آن، برای کاربرد در فلسفه باید با برهان اثبات شود تا به یقین واقعی تبدیل شود. اما دراینصورت، بهخاطر تبدیل شدن به معرفت فلسفی حجت است نه بهخاطر اینکه معرفت شهودی است.
Contrary to peripateticism, in transcendent theosophy mystical doctrines are interconnected with those of philosophical ones. Nonetheless, in his return to the method of peripatetic philosophy, Allamah Tabatabaei stopped making use of mystical doctrines in his philosophy. In their descriptive-analytic method of studying Ayatullah Javadi Amuli’s views, the authors have inspected Allamah Tabatabaei’s reasons for changing his method. Firstly, it becomes clear that so far as mystical visions are present in the spirit of an unveiler as an inner experience and intuitive knowledge, it has not been conceptualized yet, and thus might not be used in the course of philosophical definitions and argumentations. Secondly, intuitive knowledge is merely some psychological certainty for whose data there is no logical criterion to prove. So, it will not work in philosophy which turns on the pivot of rational argumentation. Thirdly, did an unveiler render his mystical doctrines into the form of proposition, they would still remain in need of rational proving and true certainty in order to be used in philosophy. This is because mystical certainty is personal and thus open to error. Were they proved rationally, one could merely rely on them as philosophical knowledge, rather than intuitive knowledge.
ملخص الجهاز:
این جستار با روش توصیفی ـ تحلیلیِ آراء استاد جوادی آملی، علل این تغییر در مشی علامه را بررسی میکند و در نهایت روشن میشود که اولاً معرفت شهودی مادامی که در نفس مکاشِف بهصورت علم حضوری است، دارای مفهوم نیست و در نتیجه قابلیت استفاده در تعاریف و استدلالات فلسفی را ندارد.
اما علامه طباطبایی ـ که خود استاد مسلّم فلسفه صدرایی و عرفان نظری و عملی و اهل مکاشفه است، و برخی رسائل ایشان (همانند رسالة الولایه) نیز حکایت از تسلط ایشان به مباحث عرفانی دارد ـ در کارهای فلسفی خود از این روش استفاده نکرد؛ بهطوری که از نظر روشی، نوعی بازگشت به فلسفه بوعلی و فارابی در کارهای علامه مشاهده میشود (همو، 1388/ج، ص187).
با این توضیحات روشن میشود که اگر مراد از معرفت شهودی همان احوال شخصی عارفِ شاهد باشد که بهصورت حضوری درک میشود، از قلمرو بحث علوم نظریای همچون فلسفه بیرون خواهد بود؛ زیرا علوم نظری در صورتی قابل نقل و انتقال فكری است که لباس علم حصولی را بپوشد؛ چراکه تشخیص صحت و سقم یقینِ حاصل از معرفت شهودی بدون قالب علم حصولی، با قواعد منطقی امکان ندارد (همو، 1387/ب، ج1، ص222).
از سوی دیگر، هرچند از نگاه استاد جوادی، کشف برای مکاشِف از موارد یقین باب برهان است، اما با این حال از منظر ایشان اشکالاتی در استفاده از آن در حکمت نظری وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره میشود: امکان خطا در معرفت شهودی درست است که عقل، کشف را یقینی میداند (همو، 1387/ب، ج1، ص371).