خلاصة:
استوین آر. لی هیکس در کتاب تبیین پست مدرنیسمبه بررسی ریشه های تاریخی و فکری جریان پست مدرن می پردازد و تأثیر آراء روسو و کانت و فلاسفهی دیگر را در ایجاد و رشد این جریان نشان می دهد. وی از موضع دفاع از غرب و نظام سرمایه داری حملات سختی را متوجه جریان پست مدرن کرده و آن را نخستین بیان منسجم و قاطع ضدخردگرایی از کانت به بعد می داند و برای آن پیامدهایی چون ضد واقع -گرایی متافیزیکی، ذهنیت شناخت شناسانه، قرار گرفتن احساس در بطن قضایای ارزشی و درنتیجه نسبی گرایی در زمینهی دانش و ارزش و کم بها شدن کار علمی و... بر می شمارد. مقالهی حاضر بر آن است که ضمن ارائهی خلاصه ای از آراء هیکس، به نقد نظرات وی بپردازد. تلاش خواهد شد نشان دهیم که دیدگاه هیکس در پذیرش بی چون و چرای نظم و نظام سرمایه داری، چگونه گزارش او را از سرچشمه های ایجاد پست مدرنیسم و نیز وضعیت فعلی این جریان تحت تأثیر قرار داده و منجر به ارائهی تحلیلی تقلیل گرایانه و جانبدارانه از جانب وی شده است.
In Explaining Postmodernism book, Stephen R. C. Hicks examines the historical and intellectual roots of the postmodern movement and shows the influence of Rousseau, Kant, and other philosophers on its creation and growth. From the position of defending the West and the capitalist system, he attacks hard on the postmodern current. He considers it the first coherent and decisive expression of anti-rationalism from Kant onwards and counts for its consequences such as metaphysical anti-realism, epistemological mentality, getting the feeling in the heart of value propositions, and as a result, relativism in the field of knowledge and value and underestimation of scientific work, and etc. The present article intends to critique Hicks'' views while providing a summary of his views. An attempt will be made to show how Hicks''s view on the unequivocal acceptance of the capitalist order influenced his report of the origins of postmodernism and the current state of the movement, leading to a reductionist and partisan analysis on his side.
ملخص الجهاز:
تلاش خواهد شد نشان دهيم که ديدگاه هيکس در پذيرش بي چون و چـراي نظم و نظام سرمايه داري ، چگونه گزارش او را از سرچشمه هاي ايجاد پسـت مدرنيسـم و نيز وضعيت فعلي اين جريان تحت تأثير قرار داده و منجر به ارائه ي تحليلي تقليل گرايانه و جانب دارانه از جانب وي شده است .
در فصل سوم تحت عنوان "فروپاشي خرد در قرن بيستم ، هايدگر به عنوان مهم تـرين فيلسوف براي پست مدرن ها معرفي شده و مضامين انديشه هاي وي برشمرده مي شـود و مؤلف پس از بيان اينکه فلسفه هايدگر محصول ادغام دو جريان اصلي فلسفه ي آلمان يعني فلسفه ي متافيزيکي نظري و فلسفه ي شناخت شناسانه ي خردستيز است ، بـه انديشـه هـاي پست مدرنيستي در هايدگر مي پردازد و به اين نتيجه مي رسد که پست مدرن هـا بقايـاي متافيزيک در فلسفه ي هايدگر را که به زعم وي با رگه هايي از عرفان درهـم آميختـه بـود، کنار گذاشتند زيرا هايدگر هنوز با متافيزيک کار مي کـرد و مـي گفـت حقيقتـي بيـرون از اين جا در مورد جهان وجـود دارد کـه بايـد آن را جسـتجو کنـيم يـا اجـازه دهـيم بـر مـا پديدار شود.
مؤلف آن گـاه ، بـا جمـع بنـدي آن چـه در مـورد دويسـت و بيسـت سـال تحـولات فلسفه گفته ، نخستين نظريه ي خود را در مورد پست مدرنيسم مطـرح کـرده و مـي گويـد: پست مدرنيسم نخستين بيان منسجم و قاطع پيامدهاي رد کردن خرد است ؛ پيامـدهايي کـه در تاريخ شناخت شناسي از کانت به اين سو جنبه ي ضروري داشته اند.