خلاصة:
آیتالله مصباح بهعنوان متفکر و اسلامشناسی جامع، در حوزههای گوناگون معارف اسلامی، نظرورزی و نظریهپردازی کرده است. یکی از حوزههایی که ایشان به نظرورزی و اصلاحگری پرداخته، عرفان اسلامیاست. از عرفان اسلامی روایتها و قرایتهای گوناگونی وجود دارد. ازهمینرو، اختلافنظر و موافق و مخالف نسبت به آن بسیار است. برخی از بزرگان همچون علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح، تلقیای از عرفان اسلامی ارایه میدهند که از سویی حاصل تحلیل عقلی و از سوی دیگر، برآمد از متن آموزههای قرآنی و روایی است، بهگونهایکه رد و انکار این تلقی از عرفان آسان نیست. در این مقاله خطوط کلی اندیشههای عرفانی آیتالله مصباح را که روح آن برگرفته از قرآن کریم است، همراه با ملاحظات انتقادی و اصلاحی ایشان نسبت به برداشتهای ناصواب در این زمینه، به اختصار عرضه میشود؛ تا هم تشنگان عرفان اصیل اسلامی از زلال آن جرعهای برگیرند و هم با بهرهگیری از روشنگریهای آن استاد فرزانه، از لغزشها و افراط و تفریطها در این زمینه ایمن باشند. عمده مطالب مقاله برگرفته از کتاب «در جستجوی عرفان اسلامی» حضرت استاد است.
Ayatollah Mesbah, as a thinker and comprehensive Islamologist, has theorized in various fields of Islamic education. Islamic mysticism is one of the fields of thought in which he has studied and reformed. There are various currents and schools of thought from Islamic mystics. Hence, there are many disagreements in this area. Some great scholars, such as Allameh Tabatabai, martyr Motahari, and Ayatollah Mesbah, offer a view of Islamic mysticism that is, on the one hand, the result of rational analysis and, on the other, the result of the Quranic and narrative teachings, so that it is not easy to deny their views. This article briefly reviews the outlines of Ayatollah Mesbah's mystical thoughts, taken from the Holy Qur'an, along with his critical and correctional views on misconceptions in this area so that both the thirsty for genuine Islamic mysticism can take a sip from its clarity and be safe from slips and excesses in this field. The main content of the article is taken from the book "In Search of Islamic Mysticism" by Ayatollah Mesbah.
ملخص الجهاز:
انسان امیال دیگری دارد که خود میتواند در شکوفایی آن مؤثر باشد؛ مثل عشق، که با توجه به زیباییهای معشوق و یاد او شدیدتر میشود و با بیتوجهی و غفلت و غلبه خواستههای دیگر، ممکن است فروکش کند.
انسان احساس میکند نوعی کمال هست که میتواند به آن برسد؛ اما اولاً درک این امر به تفکر و توجه فرد بستگی دارد؛ و ثانیاً رسیدن به آن وابسته به همت و تلاش فرد است.
چون حقیقت عرفان امری قلبی و باطنی است، شناخت عارف حقیقی برای افرادی که احاطه به باطن افراد ندارند، دشوار است؛ جز به نحو ظنی از راه قرائن.
چنانکه گفتیم عارف راستین کسی است که به معرفت شهودی و قلبی خدا رسیده باشد؛ اما در اینجا نکاتی هست که باید توجه داشت.
گاهی ممکن است برای نوجوانی یا انسان سادهای بهخاطر لطافت روحش مکاشفهای روی دهد؛ اما این امر هرگز نشانۀ کامل بودن او نیست و مستلزم آن نیست که همۀ سخنان او درست و حجت باشند.
بنابراین داشتن کشف و کرامت يا برخورداري از علم عرفان، دلیل بر عارف بودن کسی نیست و از این طریق نمیتوان مرتبۀ كسي را در عرفان شناخت.
اما آنچه محل بحث است، این است که آیا عقل قدرت درک حقایق عرفانی را دارد یا خیر.
حق این است که گرچه عقل ممکن است نتواند حقیقت آنچه را که عارف شهود کرده است، دریابد؛ اما با اینحال فیالجمله توان داوری ایجابی و سلبی دارد.
اما این امر هرگز بهمعنای انکار هر تفسیری از وحدت وجود از سوی عقل نیست؛ چراکه میتوان برای وحدت وجود تفسیر قابل قبولی در نظر گرفت.