خلاصة:
طالبانیسم، یکی از جریانهای معاصر و بسیار اثرگذار افغانستان است که شعارها و مدعیات کلان اسلامخواهی داشته و دارد. بااینحال رفتار عملی این گروه، فاصله زیادی با آن شعارها و ادعاها دارد. بررسی خاستگاه، ساختار، اهداف و عملکرد این جریان، میتواند ماهیت واقعیاش را آشکار سازد. طرح دعاوی و شعارهای دینی و التزام صوری به ظواهر شریعت، همواره حجابی برای پنهانماندن ماهیت واقعی این جریان بوده است. مسئله اصلی این نوشتار، جایگاه دین در گفتمان طالبانیسم است که میکوشد با استفاده از الگوی حصر منطقی در مناسبات دین و قدرت و رویکرد گفتمانی لاکلا و موفه به عنوان چارچوب نظری، به این مهم دست یابد. یافتههای تحقیق، نشان از ماهیت قومی ـ قبیلهای این گفتمان و اعتقاد به جایگاه برتر برای قبیله، قدرت، حاکمیت و ارزشهای آن، نسبت به دین و شریعت دارد.
ملخص الجهاز:
آنچه این تحقیق را از دیگر تحقیقهای انجامشده متمایز میسازد، بررسی جایگاه دین در قالب الگوی تعامل دین و قدرت بر اساس چارچوب تحلیل گفتمان است؛ ضمن آنکه مطالعات انجامشده با روش تحلیل گفتمان، معمولاً به شیوه غلبه و استیلای یک گفتمان و شکست گفتمان دیگر از راه مقایسه گفتمانها و چگونگی شکلگیری خصومت و غیریتسازی میان آنها در عرصه جامعه است؛ اما در این مطالعه، جایگاه پدیدهای برجسته همچون دین در یک گفتمان، سنجش و ارزیابی شده که کاری جدید است.
مجموع این یافتهها، ماهیت واقعی گفتمان طالبانیسم را نیز روشن میسازد و این، نیازمند مروری کوتاه بر شیوه پیدایش این جریان، ساختار تشکیلاتی، تعامل آن با دیگر اقوام و جریانهای موجود در افغانستان و عملکرد آن است؛ زیرا شناخت گفتمان به عنوان یک نظام معنایی و عامل اصلی کنشهای انسانی، جهتگیریها و داوریهای فردی و گروهی، تنها از این طریق ممکن است.
آنها همواره شعار شریعتمحوری سر میدادند، اما ساختار تشکیلاتیِ سراسرْ پشتونی آنها که در آن، حتی اعضای حزب کمونیست خلقِ افغانستان در ردههای بالای نظامی جا خوش کرده بودند و برخی نیز لقب ملا و مولوی را یدک میکشیدند از یک سو، و رفتارهای غیردینی و غیرانسانی آنها با دیگر اقوام از سوی دیگر، تضاد میان شعار و عمل، و دالهای پنهان و واقعی این گفتمان را که قومی و قبیلهای بود، برملا ساخت.