خلاصة:
کاربست معرفت فطری در اثبات واجب از منظر صدرا و دکارت تلاشی است برای بازخوانی نقش فطرت در اثبات وجود خدا در دو بستر فکری مختلف و بازنمایی وجوه اشتراک و افتراق ایشان در مباحث اساسی خداشناسی بهمنظور یافتن مبنایی استوار در نیل به معرفت یقینبخش در گزارههای الهیاتی که در این پژوهش تطبیقی با روش توصیفی، تحلیلی به آن پرداخته شده است. فطرتمندی شناخت و اثبات وجود خدا و بهکارگیری روش دروننگری در معرفت خدا، از مهمترین وجوه اشتراک و تفاوت در نوع و متعلق معرفت فطری و اختلاف در حد وسط براهین فطرت، از مهمترین وجوه افتراق میان این دو نگرش است. وجود اختلاف در نظام فلسفی و مبانی معرفتشناختی از جمله نگاه اصالت وجودی صدرایی و اعتقاد به علم حضوری و بهکارگیری ابزار وحی و شهود عرفانی در کنار عقل، از یک سو و مبنای اصالت ماهوی و بیتوجهی به علم حضوری و بهکارگیری صرف عقل یا شهود عقلانی از جانب دکارت سبب تقابل میان نگاه عرفانی صدرالمتألهین نسبت به مبدأ متعال با نگاه فلسفی و مقیاس صرفاً ریاضی دکارت در حوزۀ مباحث خداشناسی شده است؛ با این حال متفق بودن در برخی مبانی، آنها را به آرای مشترک و مشابهی در امکان شناخت ذات و براهین اثبات وجود خدا مبتنی بر معرفت فطری رسانده است.
This article is an effort to reread the role of innate disposition in proving the existence of God in two different intellectual contexts and to represent their common and different aspects in the foundational discussions of theology in order to find a robust basis to achieve an assuring knowledge of divine propositions. This comparative study adopted a descriptive-analytical research method to attain this goal. The innateness of the knowledge about God and the demonstration of His existence along with the use of introspection in knowing God are the main common aspects between the viewpoints of Sadra and Descartes, while the difference in the type and referent of the innate knowledge and the difference in the median of the innateness arguments are the main differences of the two attitudes. The existence of difference in the philosophical system and epistemic foundations – including the Sadra’s existential originality, his belief in the direct knowledge, and his use of the revelation and mystic insight in addition to intellect – on the one hand and the essential principality and inattention to the direct knowledge and the use of pure intellect or intellectual insight by Descartes on the other hand have led to the contrast between Sadra’s mystic viewpoint to the Sublime Source and Descartes’ philosophical viewpoint and purely mathematical scale in the domain of theological discussions. Nonetheless, the similarity of some principles have led them to common and similar opinions about the possibility of knowing the Essence and the arguments about proving the essence of God based on innate knowledge.
ملخص الجهاز:
به لحاظ پيشينۀ موضوعي ، سابقۀ خاص خداشناسي فطري مربوط به آثـاري اسـت کـه مفاهيم ، ادراکات و معرفت فطري را از جهـات مختلـف ماننـد واقـع نمـايي و صـدق و از ديدگاه انديشمندان عقل گرا و تجربه گرا بررسي کرده اند، امـا بـه لحـاظ پيشـينۀ تحقيـق ، از جمله پژوهش هاي مرتبط با عنوان تحقيق مي توان به مقالات «خدا و صفات خدا از ديـدگاه ملاصدرا و دکارت از مجيد حمزه لو»، «برهان صديقين در فلسفه ملاصدرا و مقايسۀ آن بـا برهان وجودي انسلم و دکارت از رضا اکبريان و علي مخبر دزفولي » و پايان نامۀ ارشد مريم صمديه با موضوع «تصور خدا نزد ملاصدرا و دکارت » اشاره کرد.
دکـارت در بيـان فطـري بـودن مفـاهيم غيرجعلي تصريح دارد که «به نظرم نمي آيد که چيزي تازه بياموزم بلکه آن چيزي را کـه از پيش مي دانستم به خاطر مي آورم ؛ يعني به چيزهايي که در ذهن من بوده و من فکر خـود را بدانها متوجه نساخته ام (دکارت ، ١٣٩٥: ٨٤) و در نامۀ خود بـه مرسـن (٢٣ ژوئـن ١٦٤١)، بيان مي کند که ما واجد صورت علمي ذات همۀ اشيا هستيم و تمام صور ذهنـي بـه غيـر از صورت هاي جعلي ، همه فطري هستند و حتي نابينايان تصور روشنايي را دارنـد و بـه ذات آن آشنا هستند و تفاوت بينا و نابينا در اين است که حواس فقط وجود نور را بر بينا معلوم مي دارد (فوليکه ، ١٣٧١: ٢٠٣).