خلاصة:
پژوهشهای مناسکی، گفتمان میانرشتهای و گستردهای است که شاخههای مختلف و متنوعی از علوم انسانی را دربرمیگیرد. بر اساس نظریه مناسکگذار، ساختار نمادین این آیینهای کهن و اسطورهای در فرهنگهای مختلف، دارای الگویی مشخص است. هدف از پژوهش حاضر به روش تحلیلی ـ توصیفی، پاسخگویی به این پرسش است که گذار عرفانی ابوسعید ابوالخیر که در متنهای کهنی همچون تذکرةالاولیاء عطار و اسرارالتوحید محمّدبن منوّر بازتاب یافته است، تا چه اندازه با الگوی نظریة مناسکگذار همخوانی دارد؟ گذار عرفانی ابوسعید ابوالخیر با الگوی سه مرحلهای وَنجَنِپ (گسست، گذار، پیوند دوباره) همخوانی دارد و ساختار عرفانی سلوک وی که طی گذاری سخت و منسکگونه و بر اساس ویژگیهای اعتقادی و عملی منحصر به فردی شکل گرفته است، در نهایت به یک ضدّ ساختار در تصوف آن روزگار تبدیل میشود.
Ritual studies is an interdisciplinary area that encompasses a wide ranges of branches of humanities. According to the theory of rites of passage, the symbolic structure of ancient and mythological religions in different cultures has a specific pattern. The present study, by using an analytical-descriptive method, wants to answer the question that to what extent does the mystical passage of Abu Said Abul-Khayr, which is reflected in ancient texts such as Tazkirat al-Awliya of Attar and Asrar al-Tawhid of Mohammad ibn Monvvar, correspond to the theory of rites of passage? The mystical passage of Abu Said Abul-Khayr is consistent with the three-phase pattern (separation, transition, and reincorporation) of Arnold van Gennep. Abu Said's mystical journey (suluk) which has been formed through a difficult and ritualistic process and is based on unique doctrinal and practical characteristics, eventually becomes an anti-structure in the Sufism of that time.
ملخص الجهاز:
به اين ترتيب ابوالقاسم بشر ياسي، لقمان سرخسي، ابوالفضلِ حسنِ سرخسي علوم رسمي را به او آموزش دادند تا با خواست استادش ابوعلي فقيه که تغيير حالت او را دريافته به سوي معني رود که چنگ در جانش انداخته بود (ميهني ١٣٩١: ٣٢ـ٢٨) و از آنجا که پدر او نيز خود متمايل به تعليمات صوفيه بوده و ابوسعيد را از همان دوران کودکي با خود به مجالس صوفيه ميبرده است ميتوان گفت که بوسعيد از همان کودکي تمرکز خود را براي تحقيق و آموختن تعاليم عرفاني و مذهبي گذاشت و به خوبي هم با ساختار اجتماعي عصر خويش و هم ساختار تصوف آشنايي داشت .
» (عطار نيشابوري ١٣٩٨: ٨٦٥) مطالعۀ زندگي او در تمام کتبي که در دسترس است حکايت از آن دارد که براي تربيت اسلامي ابوسعيد از همان کودکي تصميم برآن بوده که قدم در علوم ديني نهد تا روشني ضمير وي چنان کَُند که «هر جا سخن بوسعيد رود همه را وقت ها خوش شود،» (همانجا) البته که «پدرش مردي با ورع و ديانت و از شريعت و طريقت با آگاهي» (ميهني ١٣٩١: ١٦) و اين التماس مادر بود تا ابوسعيد محفل سماع صوفيان را در کودکي براي نخستين بار درک کند و البته همراهي ابوسعيد با پدر در نماز آدينه نيز خود نشان از تريت اخلاقي ـ اسلامي بوسعيد دارد.