خلاصة:
کیمیای سعادت اثر امام محمد غزالی ( 505 م) و مکاتیب از عبدالله قطب (909م) در شمار آثار ارزشمند تصوف قرار دارند. در این مقاله برای دستیابی به نظرات این دو عارف محقق دربارۀ مراحل سلوک، مجموعهای از دیدگاههای آنها در باب این موضوع از دو اثر مورد نظر استخراج و سپس نظرات آنها با هم مقابله شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که غزالی و عبدالله قطب، هنگام توضیح منازل و مراحل سلوک، بین حال و مقام تفکیک انجام نداده و به شیوۀ برخی آثار اهل تصوف احوال و مقامات را تقسیم بندی نکردهاند. همچنین عبدالله قطب در مباحثی نظیر ارکان سلوک، خلوت و عزلت، توکل، زهد و فقر تحت تأثیر غزالی بوده است. در مجموع می توان گفت که غزالی در کیمیای سعادت دیدگاه های خود را در این زمینه نظام مند و منسجم تر بیان کرده است و نظم و ترتیبی که در آن دیده می شود در مکاتیب وجود ندارد. روش این تحقیق این نوشتار، توصیفی-تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانه ای است.
Kimiya-yi Sa'adat (Alchemy of Happiness) by Abu Hamid Mohammad Al-Ghazali (c. 505 A.D.) and Makatib (Correspondence) by Abdullah Qutb (c. 909 A.D. ) are deemed to be among treasured works of Sufism. The present survey conducts a comparative-contrastive study of the perspectives held by these two mystics pertaining to the mystical stages presented in the aforementioned masterpieces. The results demonstrate that unlike some mystics, both Al-Ghazali and Abdullah Qutb did not partition and categorize mystical stages and statuses in their works. Moreover, Abdullah Qutb was influenced by Al-Ghazali in subjects such the pillars of conduct, solitude, trust, asceticism and mystical destitute. Taken together, Al-Ghazali presents his perspectives in a more systematic and coherent approach. It is noteworthy that Abdullah Qutb's Makatib (Correspondence) lacks the order and arrangement existing in Al-Ghazali’s Kimiya-yi Sa'adat.The methodology of this research is descriptive – analytical and baced on library studies.
ملخص الجهاز:
»(فنايي اشکوري،١٣٩٠: (94 در اغلب آثار اهل تصوف ، بحث مراحل سلوک مطرح شده است اما هرکدام به گونه اي و از ديدگاه خود به آن پرداخته اند به طوري که ميان آرا و نظرات آنان وحدت و انسجامي مشاهده نمي شود براي نمونه ، ابونصر سراج (متوفي ٣٧٨ ق ) در اللمع ، مراحل سلوک را به هفت مقام و نه حال تقسيم بندي کرده است (ر.
عبدالله قطب ،نيز مانند غزالي و ابن عربي ارکان سلوک را چهار مورد دانسته است ؛ از همين رو، معتقد است ، اهل معرفت بر اين موضوع اتفاق نظر دارند، کساني که در سلوک به اوج معرفت رسيده اند، افرادي هستند که چهار عنصر گرسنگي، بيخوابي، خلوت گزيني و خاموشي را در سلوک عملي رعايت کرده اند:«اوليا را اتفاق است بر آنکه ابدال به چهار چيز ابدال شدند: جوع و سهر و عزلت و صمتي بدوام »(عبدالله قطب ، ١٣٣٦ : ٤٧٤ ).
عبدالله قطب ، سکوت را يکي از ارکان اربعۀ سلوک ميداند و به سالک توصيه ميکند که اصل بر خاموشي است ؛ مگر اين که سخن ديني باشد؛ از همين رو در چنين روندي، هيچ گونه خللي نبايد براي سالک ايجاد شود؛ در نتيجه ، بايد پيوسته ملتزم به آن باشد و در هر شرايطي آن را رعايت کند(ر.
غزالي در ادامه اين مطلب ميافزايد که شوق نسبت به خداوند در دنيا و آخرت تمام نميشود چرا که انسان قادر نيست که به طور کامل خداوند را بشناسد»(همان ) عبدالله قطب شوق را تعريف نکرده است تنها به صفات اهل شوق اشاره کرده است .