خلاصة:
رمان، طرحی از زندگی است که دورهای از زمان و فرهنگ اجتماع را در قالب روایت میریزد و با موقعیت بخشیدن به شخصیتها و حوادث گذر زندگی را از پیچ و خم امواج زندگی وصف میکند. این وصف اما، خالی از ارائة طرح و برنام زندگی نیست. زنان به منزلة بخشی از پیکرة اجتماع، زندگی و فرهنگ همواره قسمتی از بار جلو رفتن روایت را بر دوش داشتهاند و نمایشی که از آنها ارائه شده، دیدگاه آرمانی، انتقادی و یا اصلاحی نویسنده را به نمایش گذاشته است. در رمان برجستة کلیدر چند زن نقش اساسی دارند. دولتآبادی از تئوری نمایش اجتماع در ارائة داستان سود جسته و ابعاد انتقادی، اصلاحی و دیدگاههای آرمانی کمتری را به نمایش گذاشته است. این نوشتار با طرح مباحثی مانند نقد جایگاه زنان در رمان کلیدر، بیان کاستیها و عدم توجه به آموزههای منتقدانی چون گلدمن و بارت، موقعیت الهام بخشی این رمان را با نقص جدی روبهرو دیده و کوشیده است تا پارهای از کاستیهای نگاه اجتماعی- فرهنگی نویسنده را مورد تذکار قرار دهد.
The novel is a plot of life that narrates a period of time and the culture of the society in a narrative way, describing the passages and difficulties of life by situating characters and events. This description is accompanied by a presentation of the life plan. Women as part of society, life, and culture have contributed to the development of the narrative, and what has been shown to them is the idealistic, critical, or corrective view of the author. One of the most prominent narrative novels of the last hundred years in Iran, the novel of Keleydar features women such as Balqis, Zivar, Maral, and Shirou trying to put women in front of men and make life meaningful. Dolatabadi has used the theory of community representation in storytelling and has shown less critical, corrective, and idealistic perspectives that have made the educational part of the story difficult. This study criticizes the position of women in the novel of Keyler, expressing deficiencies and disregarding the teachings of critics such as Goldman and Barth, which has seriously challenged the novel's inspiring position.
ملخص الجهاز:
همان طور که منتقداني چون لوسين گلدمن ٣ و رولان بارت ٤ به تکرار آورده اند، يکي از نخستين و جديترين پژوهش رمان پيش از جست وجوي مناسبات اثر و طبقات اجتماعي زمانه «دريافت دروني معناي ويژة خود اثر» است که از اين جهت نويسنده لزوماً معنا و ارزش اين نوشته ها را بهتر از ديگران نميشناسد، اما هارموني و آهنگ اثر که در ترکيب عناصر فلسفي، زبان شناختي، اجتماعي، روان شناختي و زيباييشناسانه حاصل ميشود و بخشي از ناگفته هاي نويسنده را نيز دلالت ميکند (ن .
اگر محتواي رمان کليدر را دربر دارندة چهار موضوع اصلي: ١- جامعه شناسي زندگي روستايي، ٢- تضاد و تقابل هاي زندگي عشايري با شاخص شدن قهرماني گل محمد و دوستانش ، ٣- اعتراض اجتماعي به شرايط سياسي- اقتصادي جامعه با تکيه بر شعارهاي سوسياليستي و ٤- مشکلات و مسائل جامعۀ در حال گذار عشايري-روستايي و مسألۀ تبديل زندگي کوچ نشيني به سکونت روستايي و يکجانشيني بدانيم ، زنان در اين چهار عرصه گاه در دليري با مردان برابري ميکنند، اما همگي در خدمت جهان مذکر رمانند و کاملاً مطيع و منفعل و هيچ گونه نقش اساسي ندارند.
اين شناخت ، آگاهي و تمايل خاص به همراه قدرت توصيف و به تصوير کشيدن بينظير صحنه هاي نادرخور، جهان بيني جنسيتي نويسنده ، صراحت بيش از حد ابعاد ناگفتني شخصيت ها، رفتارهاي شخصي و پشت پرده و توصيف افراطي رفتارهاي طبيعي ، غريزي، ناگفتني، صفحه پر کن و عوام پسند آن ها از يک طرف و از طرف ديگر، افراط در حرمت شکني از ابعاد داراي حرمت و بيان صحنه ها و حالات پنهان ، شرايطي را در رمان ايجاد کرده است که از نظر فردي و اجتماعي يک واقعيت است ، اما به مراتب موجب تأسف بخش قابل توجهي از فرهيختگان و به ويژه بانوان جامعه اي ميشود که بر بخشي از رفتارهاي خصوصي انسان ها و به ويژه زنان حرمت خاص ميگذارد.