خلاصة:
حسن و قبح یکی از پایهایترین مسائل کلامی است که در حل بسیاری از مسائل و قواعد کلامی دیگر نقش دارد. عدلیه بر حسن و قبح واقعی ـ عقلی و اشاعره بر غیرواقعی ـ شرعی بودن آن تاکید دارند. در آثار کلامی و اصولی متداول، ابتدا چند معنا برای حسن و قبح ذکر میشود و ادعا میگردد که نزاع تنها در یک معناست و در واقعی ـ عقلی بودن معانی دیگر همگی اتفاقنظر دارند. این تحقیق تلاش دارد با روش «تحلیلی» و مراجعه به منابع مهمترین فرقههای کلامی، یعنی امامیه، معتزله، ماتریدیه و اشاعره، درستی یا نادرستی تکثیر معانی حسن و قبح را بررسی کند. آنچه بهدست آمده این است که تکثیر معانی که از سوی اشاعره برای رهایی از اشکالات عدلیه انجام شده، نهتنها ضرورت نداشته، بلکه خود تکثیر معانی محل نزاع بوده و بالتبع، حل مسئله را دچار ابهام کرده است، بلکه ـ درواقع ـ این معانی متمایز از هم نیستند. درنتیجه ادعای پذیرش حسن و قبح واقعی ـ عقلی در برخی معانی و انکار آنها در معنای دیگر ادعایی متناقض است و متکلمان بسیاری در این تکثیر و تفکیک معانی اشکال قرار کردهاند.
As one of the most basic theological issues, goodness and badness contributes to solving many other theological problems and rules. The Adliya emphasize on real- rational goodness and badness and the Ash'arites emphasize on unreal-legal goodness and badness. In common works on theology and principles, several meanings are mentioned for goodness and badness and it is claimed that difference is only in one meaning and the other meanings are real and rational. Using the analytical method and referring to the sources of the most important theological sects, namely Imamiyya, Mu'tazilites, Matridiyah and Ash'arites, this research tries to investigate the veracity of the multiplicity of meanings of goodness and badness. The results show that the multiplicity of meanings offered by the Ash'arites for solving the Adliyah flaws is not only unnecessary, but a source of conflict and obscurity of the solution to the problem. In fact, these meanings are not different from one another. Therefore, the claim of accepting real-rational goodness and badness in some meanings and rejecting their other meanings is contradictory and many theologians have criticized the multiplicity and separation of meanings.
ملخص الجهاز:
در اين خصوص در کتابهاي کلامي و اصولي متداول، معمولاً اينگونه مطرح ميشود که «حسن و قبح» سه معنا دارند: «سازگاري و ناسازگاري با طبع»، «کمال و نقص» و «استحقاق مدح و ذم»؛ و بيان ميشود که در دو معناي نخست، نزاعي ميان متکلمان نيست، بلکه محل نزاع تنها همان معناي آخر قلمداد ميشود (طوسي، 1413ق، ص61؛ رازي، 1411ق، ص478-479؛ مظفر، 1419ق، ج1، ص188-189؛ سبحاني، 1412ق، ج1، ص233) و بررسي واقعي ـ عقلي يا غيرواقعي ـ شرعي بودن معناي سوم را بررسی میکنند.
بايد توجه داشت که جويني در پاسخ به اشکال مخالفان، «سازگاري و ناسازگاري با طبع» را معناي «حسن و قبح» نميداند و تنها آن را ملاک و منشأ حسن و قبيح شمردنِ عقلا قرار ميدهد؛ يعني او هم معناي حَسَن و قبيح را شايسته انجام و ترک بودنِ فعل ميداند؛ اما اشعريهاي بعد از او «سازگاري» و «ناسازگاري» را بهعنوان معناي حسن و قبح قلمداد ميکنند و آن را از محل نزاع استثنا مينمایند و میگویند: آنها هم در عقلي بودن معناي سازگاري و ناسازگاري با طبع با عدليه همعقيده هستند (رازي، 1411ق، ص478-479).
ظاهراً براي نخستينبار (ابنتيميه، 1416ق، ج8، ص310)، فخر رازي معناي «کمال و نقص» را به معاني «حسن و قبح» افزوده و آن را از «استحقاق مدح و ذم» تفکيک کرده و ادعا نموده که اين معنا از محل نزاع خارج است؛ زیرا ادعا ميکند: اشاعره نيز بر اين باورند که «حسن و قبح» بهمعناي کمال و نقص دو امر واقعي هستند و با عقل درک ميشوند و در اين درک، احتياجي به شرع نيست (رازي، 1411ق، ص478-479؛ زرکان، بيتا، ص514-515).