خلاصة:
زمینه و هدف: یکی از راههای افزایش کیفیت سلامت روانی- اجتماعی و کاهش تنشهای زندگی اجتماعی و شغلی، کمک به افراد برای رشد و گسترش مهارتهای مورد نیاز برای ایجاد یک زندگی مطلوب است. هدف پژوهش حاضر ارزیابی میزان اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی به زندانیان است. روش شناسی: پژوهش حاضر از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری دادهها، توصیفی از نوع پیمایشی است. جامعه آماری پژوهش 60 نفر از زندانیان و 30 نفر از کارکنان (مدیران ارشد و روسای ادارات) اداره کل و زندانهای بوشهر بودند که به پرسشنامه ارزیابی اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی را که در یک بازه 2 ساله اجرا شده بود پاسخ دادند. بهمنظور تحلیل دادهها از آمار توصیفی و آمار استنباطی شامل آزمونt تک نمونه ای، تحلیل واریانس و آزمون t گروههای مستقل استفاده شد. یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی به زندانیان بر اساس مدل پاتریک در ابعاد واکنش مثبت به مهارتهای زندگی (t=39/478)، افزایش دانش مهارتهای زندگی (t=49/505)، بهبود قابلیت کاربست مهارتهای زندگی (t=36/700) و تحقق اهداف مهارتهای زندگی (t=33/694) اثربخش بوده است. همچنین بین دیدگاه کارکنان مرد و زن در خصوص اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی به زندانیان (t=/130) تفاوت معنی دار بود، اما به لحاظ وضعیت تاهل (t=0/933)، تفاوت معنیدار نبود. بر اساس نتایج تحلیل واریانس، بین دیدگاه کارکنان در خصوص اثربخشی این آموزشها به لحاظ میزان تحصیلات (951/2F=)، تفاوت معنادار بود، اما به لحاظ وضعیت استخدامی (F=0/017) و سابقه کار (F=0/214)، تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتیجهگیری: شرکت در دوره آموزش مهارتهای زندگی به زندانیان در واکنش مثبت به مهارتهای زندگی، افزایش دانش مهارتهای زندگی، بهبود قابلیت کاربست مهارتهای زندگی درجهت کاهش رفتارهای نابهنجار و پرخطر و تحقق اهداف مهارتهای زندگی موثر بوده است.
Background and objectives: One way to increase the quality of psychosocial health and reduce the stresses of social and professional life is to help people grow and develop the skills needed to create a good life. The aim of this study was to evaluate the effectiveness of life skills teaching for prisoners. Methodology: In terms of its objectives the present study is of an applied research type and in terms of data collection method it is considered as descriptive-survey. The statistical population of the study was 60 prisoners and 30 employees (senior managers and heads of departments) of Bushehr General Administration and Prisons who answered the questionnaire of "evaluating the effectiveness of life skills teaching" that was conducted over a period of 2 years. In order to analyze the data, descriptive and inferential statistics, including one-sample t-test, analysis of variance and independent group t-test were used. Findings: Findings showed that life skills teaching for prisoners based on Patrick model in the dimensions of positive reaction to life skills (t = 39.478), increasing knowledge of life skills (t = 49.505), improving the applicability of life skills (t = 36.700), and achieving life skills goals (t = 33.694) has been effective. There was also a significant difference between the views of male and female staff regarding the effectiveness of life skills teaching for prisoners (t = 2.30), but there was no significant difference in terms of marital status (t = 0.933). Based on the results of analysis of variance, there was a significant difference between employees' views on the effectiveness of these teachings in terms of education (F = 2.951), but in terms of employment status (F = 0.017) and work experience (F = 0.214). ), no significant difference was observed. Results: Participating in life skills teaching for prisoners has been effective in responding positively to life skills, increasing knowledge of life skills, improving the applicability of life skills to reduce abnormal and high-risk behaviors, and achieving life skills goals
ملخص الجهاز:
نتايج آزمون t تک نمونه اي واکنش زندانيان نسبت به دوره هاي آموزشي برگزار شده انحراف ٣= نمره معيار متغير فراواني ميانگين استاندارد T Sig df اثربخشي آموزش مهارت هاي زندگي ٥٠ ٤/١١٩ ٠/٢١٩ ٣٩/٤٧٨ ٥٩ ٠/٠٠١ به لحاظ واکنش مثبت همان گونه که داده هاي جدول ٧ نشان ميدهد، چون ميانگين گروه نمونه ٤/١١٩ از ميانگين نظري ٣ بزرگتر است و مقدار t محاسبه شده با درجه آزادي ٥٩ در سطح خطاي ٠/٠٥ بزرگتر از مقدار t بحراني ميباشد، بنابراين فرض صفر مبني بر عدم تفاوت بين ميانگين نمونه و ميانگين جامعه (نظري) رد ميشود.
اين نتيجه با يافته هاي مطالعات پژوهشگراني نظير جباري و همکاران (١٣٩٦) مبني بر تأثير آموزش مهارت هاي زندگي در کاهش رفتارهاي پرخطر مددجويان زنداني؛ جولي (٢٠١٨) مبني بر نقش مهارت هاي زندگي به عنوان يک مؤلفه مهم در زندگي روزمره ، مانند شناخت ، تفسير، تأمل ، واکنش و برنامه ريزي براي توان بخشي؛ سورن سن و همکاران (٢٠١٢) در تغييرات مثبت در خودکارآمدي، نگرش ها و دانش ارتباطي افراد؛ محمدي و همکاران (١٣٩٣) مبني بر اثربخشي آموزش گروهي مديريت خشم به شيوه شناختي- رفتاري بر کاهش ميزان رفتار پرخاشگري زندانيان ؛ احمدي طهورسلطاني و همکاران (١٣٩٢) مبني بر اثربخشي آموزش ١٨٨ مهارت هاي زندگي بر کاهش عوامل خطرساز و افزايش عوامل محافظت کننده در نوجوانان بزهکار؛ ابراهيميثاني و همکاران (١٣٩٧) تأثير آموزش مهارت کنترل خشم بر کاهش افکار خودکشي و افزايش خودآگاهي معتادين مرد؛ طارميان و مهيار (١٣٨٨) تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر تغيير نگرش نسبت به سوء مصرف مواد و کاهش آن در سال هاي بعد؛ بوتوين و همکاران (٢٠٠٤) تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر پيشگيري از اعتياد؛ قشلاقي و همکاران (١٣٩٤) مبني بر کاهش افسردگي و اضطراب زنان زنداني همسو ميباشد.