خلاصة:
در چند سدهی اخیر، دموکراسی یکی از پرطرفدارترین نظامهای سیاسی در کشورهای غربی بوده که مورد توجه برخی دولتها و ملتها در جهان اسلام نیز قرار گرفته است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حکومت مردمسالار (جمهوری اسلامی)، تتبّع و کنکاش درباره نظامهای مردمسالار و خصوصا نظامهای دموکراتیک افزایش چشمگیری یافت و این مقوله با رویکردهای مختلف و همچنین دغدغههای گوناگون مورد بررسی قرار گرفت. در این میان، رویکردی که کمتر مورد توجه قرار گرفته، رویکرد تمدنی است. این مقاله با روشی توصیفی- علّی به آن بخش از نظامهای دموکراتیک که نقش ویژهای در تمدن غرب و ظرفیت تمدنسازی داشته، میپردازد. بر این اساس، پرداختن به حکومتهای دموکراتیک، صرفا از باب مردمسالار بودن آنها نیست، بلکه به جایگاه دموکراسی در شکلگیری و تداوم تمدن غرب و ظرفیت این نظام در شکلگیری و قوام تمدن نوین اسلامی نیز ارتباط پیدا میکند. طبق نتایج بهدست آمده، بهدلیل اصل خودآیینی یا خودمختاری، انسانشناسی فلسفی غربی، نوع نگرش به امر سیاسی و مفهوم قدرت، با رهیافت هستیشناختی به دموکراسی، میتوان جایگاه تمدنی این نظام را در تمدن غرب به اثبات رساند، اما به دلیل مغایرت ارزشهای بنیادین دو نظام اندیشگی اسلام و غرب، یکپارچگی در تمدن غرب، زوال در افق تمدن غرب، تحقق نیافتن کرامت انسانی، این نظام امکان ظرفیتسازی و زمینهسازی برای شکلگیری و تدوام تمدن نوین اسلامی را دارا نیست
In recent centuries, democracy has been one of the most popular political systems in Western countries and also considered by some governments and nations in the Islamic world. After the victory of the Islamic Revolution of Iran and the formation of a democratic government (the Islamic Republic of Iran), the exploration of democratic systems increased significantly and was examined from different approaches and with different concerns. However, the less considered approach has been that of civilization. With a causal-descriptive approach, this research deals with those parts of the Western democratic systems that have played a special role in building the capacity for civilization. Therefore, dealing with democratic governments is not only related to their democracy, but also to the position of democracy in the formation and continuation of Western civilization and the capacity of this system in the formation and consistency of new Islamic civilization. The results show that, due to the principle of autonomy, the Western philosophical anthropology and the type of attitude towards politics and the concept of power, the civilized position of this system in the Western civilization can be proved with an ontological approach. However, due to the contradiction of the fundamental values of the two systems of thought of Islam and the West, integration in the Western civilization, declination in the horizon of the Western civilization and its failure in building human dignity, this system can not build capacity and lay the groundwork for the formation and continuation of new Islamic civilization
ملخص الجهاز:
ظرفيت نگرش هستي شناختي به دموکراسي غربي از منظر تمدن نوين اسلامي 1* تاريخ دريافت :١٣٩٩/٠٥/٠٤ بتول يوسفي تاريخ پذيرش :١٣٩٩/٠٩/١٣ چکيده در چند سده ي اخير، دموکراسي يکي از پرطرفدارترين نظام هاي سياسي در کشورهاي غربي بوده که مورد توجه برخي دولت ها و ملت ها در جهان اسلام نيز قرار گرفته است .
بر اين اساس ، پرداختن به حکومت هاي دموکراتيک ، صرفا از باب مردم سالار بودن آن ها نيست ، بلکه به جايگاه دموکراسي در شکل گيري و تداوم تمدن غرب و ظرفيت اين نظام در شکل گيري و قوام تمدن نوين اسلامي نيز ارتباط پيدا مي کند.
طبق نتايج به دست آمده ، به دليل اصل خودآييني يا خودمختاري ، انسان شناسي فلسفي غربي ، نوع نگرش به امر سياسي و مفهوم قدرت ، با رهيافت هستي شناختي به دموکراسي ، مي توان جايگاه تمدني اين نظام را در تمدن غرب به اثبات رساند، اما به دليل مغايرت ارزش هاي بنيادين دو نظام انديشگي اسلام و غرب ، يکپارچگي در تمدن غرب ، زوال در افق تمدن غرب ، تحقق نيافتن کرامت انساني ، اين نظام امکان ظرفيت سازي و زمينه سازي براي شکل گيري و تدوام تمدن نوين اسلامي را دارا نيست .
به عبارت روشن تر، در اين مقاله به آن بخش از نظام هاي دموکراتيک پرداخته مي شود که نقش ويژه اي در تمدن غرب و ظرفيت تمدن سازي آن داشته و در نهايت نيز اين ظرفيت براي نقش آفريني در شکل گيري تمدن نوين اسلامي بررسي شده است .