خلاصة:
در عصر قاجار برای اولین بار تعابیر و کلماتی وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران شد که از یک سو نشانۀ آشنایی ما با غرب بود و از سوی دیگر باعث تحول در تعابیر و مفاهیم گذشته شد. کاربرد این تعابیر و ترکیبات از سوی روشنفکران و روحانیون مؤثر در مشروطه بیشتر نمایان بود. مهمترین واژه و تعبیر این دوره یا چالش فکری رابطه «شریعت» و «قانون» بود که در نوشتهها و روزنامههای آن دوره از سوی روشنفکران و اندیشمندان به جامعه انتقال یافت. این مفاهیم جدید را روحانیون نیز در اندیشههای خود به کار بردند. در پژوهش حاضر با مطالعۀ آثار و کتابهای ثقهالاسلام تبریزی دربارۀ اصول اعتقادی، اندیشههای جدید و افکار مدرن وی، نسبت جایگاه شریعت و قانون مورد بررسی قرار گرفته است. مفهوم قانون در باور او نهتنها در تضاد با پایههای اساسی شریعت و اصول مذهبی نیست بلکه همسو با آن و مورد تأیید اصول دین نیز میباشد. متدولوژی این پژوهش تحلیلی- تبیینی است.
In the Qajar era, for the first time, interpretations and words entered the political and social literature of Iran, which on the one hand was a sign of our familiarity with the West and on the other hand caused a change in the interpretations and concepts of the past. The use of these interpretations and combinations by influential intellectuals and clerics in the constitution was more apparent. The most important word and interpretation of this period or an intellectual challenge was the relationship between "Sharia" and "law" which was transmitted to the society by the intellectuals and thinkers in their writings and newspapers of that period. The clergies also used these new concepts in their thoughts. By studying the works and books of Thiqat al-Islam Tabrizi about the principles of his belief, new ideas and modern thoughts, the relationship between the status of Sharia and law has been examined. In his opinion, this concept of law is not in contradiction with the basic foundations of Shari'a and religious principles, and in fact, it is in line with it and approved by the principles of religion. The methodology of this research is analytical-explanatory.
ملخص الجهاز:
اهميت موضوع در ميان مفاهيم و اصطلاحات سياسي و فکري بيشمار که در دوره مشروطه وارد ادبيات اجتماعي سياسي ايران شد، بررسي نسبت شريعت و قانون و رابطه آن ها با هم در افکار ثقه الاسلام اهميت مضاعف دارد؛ زيرا در مقابل روشنفکراني که به برتري قانون در اين رابطه اعتقاد داشتند روحانيوني هم بودند که نه تنها حاضر به پذيرش قانون مدرنيته نبودند بلکه با وسعت آن نيز مخالفت ميکردند و شريعت را برتر از هر قانوني ميدانستند؛ اما ثقه الاسلام تبريزي ميخواهد بين اين دو مقوله ذهني شريعت و قانون ، سازش و هماهنگي ايجاد کند زيرا به باور او اگر در احکام اوليه ، شريعت جايگاه ويژه اي براي مسائل دارد براي احکام ثانويه ، قانون بشري نيز ميتواند گره گشاي بسياري از مشکلات باشد.
اين علما «قاجار را به چشمي دولتي مينگريستند که با آهنگي فزاينده با قدرت هاي نامسلمان همکاري مي کند؛ قدرت هايي که ميخواهند جامعه اسلام را نابود سازند» ( Said ٢٥٥-٢٣١ :١٩٨٤ ,Amir Arjmand) در نتيجه به باور آنان از يک طرف ورود قانون و هر انديشه اي از مشروطيت ايران در تضاد با اسلام و بدعتي براي دين است و از طرف ديگر با وجود شريعت نيازي به قوانين غير اسلامي و موضعه ناقص انساني نيست .