خلاصة:
بحث قسمهای استدلالی، دیدگاه جدیدی است که برخی صاحبنظران به آن تصریح کردهاند که ضرورت تبیین و تصویر صحیح آن، غور در دیدگاهها و بررسی تطبیقی آراء متفکران را میطلبد. در این راستا، این نوشتار از رهگذر روش توصیفی، تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانهای به تطبیق آراء دو اندیشمند قرآنی؛ استاد عبدالحمید فراهی و استاد عایشه بنت الشاطی پرداخته است که پس از مروری کوتاه بر مبانی نظری این دو صاحبنظر، به مقایسة آن پرداخته است. وجه اشتراک آنان در مخالفت با دیدگاه مشهور در حکمت قسم و ایراد بر وجه تعظیم و تأکید قسمهای الهی است و همچنین اصرار بر وجود ارتباط این قسمها در راستای استدلال و باورپذیر شدن مضمون جواب قسم. تمایز این دو دیدگاه در بیان گستره و پیشینه الفاظ قسم و کیفیت استدلال به قسمهای الهی است. بر اساس دیدگاه فراهی میتوان هر یک از سور اقسام را در سه بخش قسم، جواب قسم و محتوای سوره، در نظر گرفت و فرایندی را برای کشف ارتباط این سه بخش، طراحی نمود. در این فرایند، جواب قسم به عنوان محور اصلی سوره در نظر گرفته شده که بقیه آیات سوره، در راستای اثبات این محور اصلی قرارگرفتهاند.
Discussion of argumentative parts is a new view that some experts have stated that the need for explanation and correct image requires contemplation of views and comparative study of the opinions of thinkers. A library based on the views of two Quranic thinkers; Professor Abdolhamid Farahi and Professor Ayesha Binta al-Shati have compared it and after a brief review of the theoretical foundations of these two experts, have compared it. Their common denominator is in opposition to the popular view in the wisdom of oaths and objections to the aspect of bowing and emphasizing the divine oaths, as well as insisting on the connection of these oaths in order to reason and make the content of the oath answer believable. In this process, the answer to the oath is considered as the main axis of the surah that the rest of the verses of the surah are in line with the proof of this main axis. To understand the content coherence of Surah Qasm, it is necessary to consider influential factors such as descriptive adverbs divided into, metaphorical and allegorical meanings of the words of Qasm and the rules of Arabic literature
ملخص الجهاز:
اين محقق قرآني معتقد است سوگندهاي الهي به منزلۀ گواه و دليلي هسـتند بـراي اثبـات درستي مطلبي که در جواب قسم آمـده اسـت ؛ سـپس بـا استشـهاد بـه روش هـاي گفتـاري عرب ميگويد: کساني که به شيوه هاي سخن و فنون بلاغت کم توجه بوده اند، گمان کرده انـد گواه آوردن ، فقط به معبود و براي تعظيم است ؛ لکن بـا تأمـل در سـخنان و اشـعار عـرب و ديگر مردمان ، درمييابيم که آن ها، گاه به چيزهايي تمسک جسته اند که نه معبودشـان بـوده و نه آن را بزرگ ميداشته اند، بلکه تنها خواسته اند بـا شـاهد قـرار دادن آن ، بـر گفتـۀ خـويش استدلال کنند؛ لذا شاعران در اشعارشان براي اثبـات سـخن خـود بـه اشـياء مختلفـي چـون ديگ هاي بزرگ ، آسمان ، بادها، زمـين ، روزهـا، شـهرها، اسـب هـا، سـواران و ديگـر اشـياء، استدلال مينمودند و اين اشياء را دليل و شاهد گفتار خود ميدانستند.
البته لازم است اين نکته را قبل از مقايسه نوشتار اين دو محقق لحاظ نماييم کـه دغدغـه اصلي فراهي از نوشتن کتاب امعان في اقسام القرآن پاسخگويي به شـبهات فقهـي مطـرح در اين باب بوده و بر همين اساس ، فصول و مطالب کتاب را چينش کرده و به کاربرد قسـم در شعر و ادبيات عرب و غير عرب ميپردازد و در جستجوي منشأ پيدايش قسـم اسـت ؛ ولـي دغدغه اصلي بنت الشاطي از پرداختن به اين موضوع ، کثرت اقوال و خطاهاي تفسيري بـوده که ذيل آيات ابتداي سوره هاي قسم آمـده اسـت و بـه همـين خـاطر بـر سـوره هـاي قسـم متمرکزشده و سعي دارد با نگاهي ادبي و بلاغي معناي مناسبي براي واو قسم پيدا کند.