ملخص الجهاز:
"درباره شخصیت آفریده دیکنز یعنی استر سامرسان(خورشید تابستانی شرقی)که در رمان«خانهء تاریک»مانند یک آفتاب تابستانی به نظر میرسد و سایههائی را میزداید که کنش داستانی با آنها آغاز میشود،چه باید گفت؟ به نظر میرسد که نام تام جونز نیز برای یک قهرمان بهطور معمول سالم غیراشرافی در رمان فیلدینگ نامی فوقالعاده متناسب است که«نبود»آشکار و قاطعانهء یک معنای ضمنی و تداعیکننده به این نام داده شده است.
به شخصیت مورسو در«بیگانهء»آلبر کامو و آقای گاپی در«خانهء تاریک»دیکنز بیندیشید؛هر دوی آنان مردانی جوانند با مشکلاتی ارتباطی و نسبتی عجیب با مادر خود،اما تفاوتهای مهمی نیز بین آن دو وجود دارد که اگر از ما بخواهند این تفاوتها را بیان کنیم،باید نه تنها دربارهء تفاوتهای فردی آنها صحبت کنیم،بل که باید به عنوان شخصیت یعنی به عنوان ساختارهای ادبی در گونههای بسیار متفاوت رمان،از آنها سخن بگوئیم.
چرا همسرش میخواست زندگی خود و هری کوچک بیچاره را با بذل و بخشش همه داراییاش به این دو خواهر ناتینی نابود کند؟» رضایت ما از چنین قطعهای به خاطر این واقعیت است که اگرچه از یک سو متوجه نمیشویم که به ما تلقین میشود چه برداشتی از شخصیت خانم داشوود داشته باشیم و چگونه دربارهء وی قضاوت کنیم،اما از سوی دیگر(از طریق روایت راوی) احساس میکنیم نارضایتی سرگرمکننده ما از این شخصیت، شبیه نارضایتی جین اوستین از اوست.
بنابراین هرچند وسوسه میشویم که ادعا کنیم شخصیت در«رمان نو»از شخصیتهای آثاری مانند رمانهای دیکنز کم جاذبهتر است(همانگونه که بسیاری چنین ادعا کردهاند)،باید به این پرسش نیز فکر کنیم که«آیا ما باید از این وضعیت که رمان معاصر فقط از نوع شخصیتپردازی دیکنز استفاده میکند،راضی باشیم یا نه؟ به فرض قبول این ادعا،آیا رمان در فهم موجودیت انسانی معاصر ما را یاری میکند؟» منبع (به تصویر صفحه مراجعه شود)"