خلاصة:
هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل عملکرد سازمان ملل متحد در حلوفصل بحران افغانستان از سال ۱۹۷۹ تا پایان سال ۲۰۲۱ میلادی است که با کاربست شیوه کیفی و مبتنی بر گردآوری اطلاعات از طریق بررسی منابع آرشیو شده در سازمان ملل متحد و به روش توصیفی- تحلیلی، درصدد پاسخگویی به این سؤال است که عملکرد سازمان ملل متحد در فرآیند حلوفصل بحران افغانستان چگونه بوده است؟ فرضیه پژوهش مبین آن است که اگرچه سازمان ملل متحد به عنوان یکی از تأثیرگذارترین سازمانهای بینالمللی دولتی از طریق نهادهای اصلی خود نظیر شورای امنیت، مجمع عمومی و دبیرکل، با پیادهسازی و اجرای اقدامات حقوقی ذیل قطعنامههای ششم و هفتم منشور سازمان ملل، سیاسی نظیر اقدامات دبیرکل و نماینده ویژه و نهادسازی از طریق نظارت بر اجرای قطعنامهها و اقدامات در جهت حلوفصل بحران افغانستان، تلاشهای مضاعفی داشته است؛ ولی با این وجود در رسیدن به این اهداف، کاملاً موفق نبوده است. یافتههای این پژوهش با توجه به قواعد و اصول مدل تحلیلی بحرانهای بینالمللی مایکل برچر بررسی شده است و حاکی از آن است که سازمان ملل متحد با وجود برخورداری از سطوح بالای استقلال و مشروعیت در سطح بینالمللی، به دلیل ضعف ساختاری و وابستگی ماهوی، در حلوفصل بحران افغانستان عملکرد موفقی نداشته و انفعالی و غیراستراتژیک عمل کرده است.
The purpose of this research is examination and analysis of the UN performance in settling the Afghanistan crisis from 1979 to the end of 2021 which has been conducted using the descriptive method based on collecting data through looking into the archived sources of the UN and with the Descriptive-Analytical method. The paper intends to answer the question, How has the UN performance been in solving the Afghanistan crisis? The thesis of the research is indicating that, though the UN as one of the most influential international governmental institutions, has made great efforts to resolve the Afghanistan Crisis using its main institutions like the Security Council, the General assembly and the General Secretary , and by implementing and executing the legal measures, under the resolutions 6 and 7 of the UN Charter , as well as political measures by the general secretary and his special envoy , and Institution-Building through supervising the execution of the resolutions and measures for settling the Afghanistan crisis , in resolving the crisis in Afghanistan it has not been completely successful. The findings of this research have been examined using the Michael Brecher rules and principles of the analytical model of the international crises, and are indicative of the fact that the UN, despite enjoying high levels of independence and legitimacy on the international level, has not had a successful performance in resolving the Afghanistan crisis, and has acted passively and non-strategically, due to its structural weakness and substantive dependence.
ملخص الجهاز:
از اين رو، پرسش اصلي مقاله حاضـر ايـن اسـت کـه عملکـرد ايـن سـازمان در فرآينـد حل وفصل بحران افغانستان چگونه بوده است ؟ فرضيه پـژوهش بيـانگر آن اسـت کـه اگرچـه سازمان ملل متحد به عنوان يکي از تأثيرگذارترين سازمان هاي بين المللـي دولتـي از طريـق نهادهاي اصلي خود نظير شوراي امنيت ، مجمع عمومي و دبيرکل ، بـا پيـاده سـازي و اجـراي اقدامات حقوقي نظير قطعنامه هاي صادر شده ذيل فصول ششم و هفتم منشور سازمان ملـل ، ديپلماتيک از قبيل اقدامات دبيرکل و نماينده ويژه وي و نهادسازي نظير نظـارت بـر اجـراي قطعنامه ها و اقدامات سياسي در جهت حل وفصل بحران افغانستان از سـال ١٩٧٩ تـا ٢٠٢١ ميلادي، تلاش هاي مضاعفي داشته است با اين وجود در رسيدن به اين اهداف ، کـاملا موفـق نبوده است ؛ براي مثال در بحران افغانستان که يکي از پيچيده ترين و طولانيترين تنش هـاي بين المللي محسوب ميگردد، سازمان ملل متحد از سال ١٩٧٩ ميلادي که مصادف با اشـغال خاک افغانستان توسط ارتش شوروي سابق است ، سعي داشته تا با صدور قطعنامه هاي فراوان در قالب فصل ششم و هفتم منشور ملل و تعيين نماينده ويژه خود و اعزام آن هـا بـه کـانون بحران ، در حل وفصل و خاتمه بحران ، نقش فعالي ايفا کند ولـي بـا ايـن وجـود در تقليـل يـا برطرف کردن بحران هاي پيش آمده و حتي فعلي، غالبا عملکرد اين سازمان انفعالي و کـنش پذير و غير راهبردي بوده است ؛ يـا مـثلا ايـن سـازمان در سـال ٢٠٠١ مـيلادي زيـر فشـار قدرت هاي بزرگ ، تهاجم ائتلاف آمريکا و ناتو به کشور افغانستان را به رسميت شناخت ؛ پـس فعاليت هاي سازمان ملل متحـد در افغانسـتان حـاکي از ايـن مطالـب اسـت کـه عملکـرد ايـن سازمان ، موجب مشروعيت بخشي به خواست قدرت هاي بزرگ در اشغالگري و تحرکـات آن هـا در برابر مخالفت هاي جهان بوده و البته نميتوان کتمان داشت که برخي اقـدامات دموکراتيـک اين سازمان مانند برگزاري و نظارت بر انتخابات مجلس و رياسـت جمهـوري نشـانگر برخـي از عملکردهاي مثبت اين سازمان در افغانستان بوده است (٢٠٦-٢٠٢١:٢٠٥ ,.