ملخص الجهاز:
"میخائیل باختین معتقد است،با وجود اینکه از تاریخ تولد ژانر رمان چند قرن میگذرد،اما ما هنوز نمیتوانیم آنطور که دربارهء انواع ادبیای مثل حماسه یا تراژدی سخن میگوئیم، دربارهء آنها سخن بگوئیم چرا که انواعی مانند حماسه و تراژدی نه تنها فاصلهء زمانی کافی با ما دارند،بلکه از آنجا که دوران رشد،شکوفائی،اوج و در نهایت افول خود را طی کردهاند، میتوان دربارهء آنها به راحتی سخن گفت و معیارهائی نیز برای ارزیابی آنها وجود دارد.
برای مثال چطور میتوان دربارهء رمان پست مدرنیتی که از زمان شکلگیری آن چند سالی نمیگذرد،با قاطعیت حکم جازم صادر کرد و احیانا معیارهایی برای ارزیابی این نوع آثار ارائه کرد.
اما درونمایهء مرکزی داستانی نیروئی به نام«هوس»است و نویسنده نه تنها در روایت داستانی تلاش فراوانی میکند که تأثیر شگفت و شگرف این نیرو را نشان دهد که در بخش ضمائم نیز با توضیحات غیرداستانی این نیرو را توضیح میدهد.
در این اثر همه چیزی برای روایت کردن دارند و تنها با روایت است که زنده میمانند.
قتلهای آئینی جهان شاه،مخاطب را ترس زده و در عین حال به خنده میاندازد،توصیف طنزآمیز نویسنده از نحوهء جان دادن قربانیان جهان شاه که گاه لگد میپرانند و گاه به خود در آئینه زل میزنند و وصف خماری چشمهای آنها هنگام روبرو شدن با مرگ حالتی دوگانه در مخاطب ایجاد میکند.
راوی به این دلیل خودکشی میکند که روایت مجید را خوانده است و مجید خود راوی روایتی است به این مضمون:«فصل اول دفتر قصه مردی است که تحت تأثیر آرزوها،هوسها و خیالهای دیگران میخواهد خودکشی کند."