ملخص الجهاز:
"از صبح تا نیمههای شب پر رؤیا،خیابان،معبر جریان مداوم اتومبیلهایی بود که وقتی از بالا دیده میشد به صورت آشفتگی درهم و برهمی به نظر میآمد که مدام،ارتجالا به وسیلهء هیاکل انسانی کوچکتر شده و سقفهای هر جور وسیلهء نقلیه مجددا خلق میشد،و به سوی هوای بالاتر آشفتگی دیگری را میفرستاد که سر و صدا،گرد و خاک و بوها آن را منقلبتر و درهم و برهمتر کرده بود،و همهء اینها را سیلی از نور که اشیاء بیشمار خیابان آن را پراکنده میکرد،به این سو و آن سو میبرد و دوباره در شلوغی باز میگرداند،در برگرفته بود؛و تأثیر این همه در چشم حیران بیننده آنچنان بود که گویی بام شیشهای روی خیابان را هر لحظه وحشیانه میشکنند تا ریز ریز شود.
دایی جاکوب که در همه چیز آدم محتاطی بود،به کارل گفته بود که فعلا هیچ چیز را جدی نگیرد،البته اشکالی ندارد که هر چیزی را امتحان کند ولی نباید در امور غرق شود."